چهل روز گذشت و میهمان آمده است

چهل روز گذشت و میهمان آمده است
بر پیکر من دوباره جان آمده است
برخیز بهار من خزان آمده است
خواهر به سرت نفس زنان آمده است
 
پیش تو نشستم لک لبیک حسین
حاجی تو هستم لک لبیک حسین
 
این مرقد بی نشان عَلَم را کم داشت
یک زائر مو سپید و خم را کم داشت
سینه زنی اهل حرم را کم داشت
حال همه روضه‌خوانی‌ام را کم داشت
 
تو بی سرِ سربلند و من سرگشته
ای کشته‌ی تشنه! خواهرت برگشته
 
دستت که نبود، دست‌ها بالا رفت
در همهمه چادرم به زیر پا رفت
صندوقچه‌ی قدیمی‌ام یغما رفت
هرکس به سراغ بچه‌ای تنها رفت
 
دزدیدن گوشواره را دیدم من
یک عالمه گوش پاره را دیدم من
 
در راه به خواهرت عجب سخت گذشت
زینب شده بود جان به لب، سخت گذشت
همراه سپاه بی ادب، سخت گذشت
با خولی بی اصل و نسب، سخت گذشت
 
زنجیر به پای زخمی و دستم بود
دور و بر من نگاه نامحرم بود
 
در کوفه عقیله‌ات چه ها دید حسین
هر کوچه که رفت، آشنا دید حسین
همسایه‌ی سابقم مرا دید حسین
 
با خون سرم وضو گرفتم فهمید
از ام حبیبه رو گرفتم فهمید
 
هرچند به اقتدار، گریان رفتم
هر سمت که شد بی سرو سامان رفتم
در شهر علی به کنج زندان رفتم
با چرخشِ شلاقِ نگهبان رفتم
 
خم بود سرم ولی دلیری کردم
با رخت اسیری‌ام امیری کردم
 
از شام نگو، نپرس اوقاتش را
بهتر که تو نشنوی حکایاتش را
دلشوره‌ی دروازه‌ی ساعاتش را
باید برسی حساب الواتش را
 
در پیش نگاه اشکبار تو زدند
هر طورکه شد مرا کنار تو زدند... 
 
براین دل زار، کوهِ غم‌ها مانده
در بین خرابه دخترت جا مانده
هرچند غریب و تک و تنها مانده
آنجا سند اسیری ما مانده
 
مانده به دلم هزار زخم کاری
شرمنده شدم ازین امانت داری
23
0
موضوعاربعین و بازگشت اهل بيت (عليهم السلام) و جابر | مناجات ها و مصیبتهای حضرت زینب بعد از عاشورا امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان | حضرت زینب (سلام الله علیها)
گریزورود اهل بیت (علیهم السلام) به کوفه امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان | ورود كاروان اسرا به شام و مجلس یزید امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان | شهادت حضرت رقيه بنت الحسين (سلام الله عليها)
شاعرسید پوریا هاشمی
قالبمربع ترکیب
سبک پیشنهادینامشخص
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت