همواره حُسن مطلع و حُسن ختامم

همواره حُسن مطلع و حُسن ختامم
حتی برای شمر و خولی من امامم

من آمدم از سنگ‌ها هم دُر بسازم
از کوفیان تا می‌توانم حر بسازم

بگذار ابر تیرها بارش بگیرند
شمشیرها از جسمم آرامش بگیرند

باید بمانم گرچه تیغ و دشنه باشد
شاید یکی از این جماعت تشنه باشد

شاید یکی یک جلوۀ روشن بخواهد
شاید یکی انگشتری از من بخواهد

پیراهنم وقتی که سهم این و آن است
آغوش من با نعل اسبان مهربان است

شاید دل سنگ کسی را نرم کردم
شاید تنور خانه‌ای را گرم کردم

تاریخ را پای کلام خود نشاندم
من خطبه‌ام را با زبان زخم خواندم

تاریخ را آزاد کردم با قیامم
همواره حُسن مطلع و حُسن ختامم

113
1
موضوعقتلگاه | عاشورا امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان | امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
گریز
شاعرسید حمیدرضا برقعی
قالبمثنوی
سبک پیشنهادیروضه
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت