نخواستم بنویسم که در خطر بوده ست

نخواستم بنویسم که در خطر بوده ست
گلی که زیرلگدهای حمله ور بوده ست
 
به هر "در"ی که زدم باز ، باز شد روضه
دلم همیشه در این غصه"در"به "در" بوده ست!
 
چه شد که جوهرشعرم به رنگ نیلی شد
و سرخ شد رخش از این که بی خبر بوده ست!
 
قلم رها شد و اول نوشت اینگونه:
گلی که پاره ی جسم پیامبر بوده ست
 
پس از تمام سپس ها رسید آنجا که
هم او که جان نبی بوده پشت در بوده ست
 
نوشتم "آتش" و شعرم نسوخت ، این آتش
به لطف واژه ی "زهرا"ست  بی اثر بوده ست
 
برای کشتن محسن  بهانه ها این بود
همین که فاطمه مادر، علی پدر بوده ست !
 
دری توان علی را  گرفت و پرسیدم
مگر که از در خیبر بزرگتر بوده ست؟!
 
علی که قدرت یک  دست او میان نبرد
به قدر قدرت و زورچهل نفر بوده ست!
 
چگونه شد که سپر شدبرای او زهرا
علی همان که به هر جنگ بی سپر بوده ست
 
امیرتیغ دوسر طعنه  هافراوان خورد
ز مارها که زبان هایشان دوسر بوده ست!
 
و بیت بیت غزل شد شبیه یک کوچه
دلم گرفت و نوشتم علی اگر بوده ست...
 
قلم به دست من آمد دوباره ساکت شد
قلم نخواست بگوید که درخطر بوده ست
 
و نام قاتل او را میان قافیه ها
نشد بیاورد و گفت میخ در بوده ست!!!
9
0
موضوعهجوم به خانه ، شهادت و حضرت محسن حضرت زهرا (سلام الله علیها)
گریز
شاعرمحسن کاویانی
قالبغزل
سبک پیشنهادیروضه
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت