ناگهان در واشد و مسمار پهلو را گرفت

ناگهان در واشد و مسمار پهلو را گرفت
دست شعله بی محابا پای گیسو را گرفت
 
پهلوی زخمی جدا و صورت نیلی جدا
یک غلاف بی مروت جان بانو را گرفت
 
 
با همان حالش به مسجد رفت دنبال علی
انتقام دستهای بستۀ او را گرفت
 
دست نامحرم چنان زد، بند دلها پاره شد
وای از دستی که از چشمان او سو را گرفت
 
آفتاب خانۀ حیدر غروبی تلخ داشت
فاطمه از اهل خانه ماه ها رو را گرفت
 
در سیاهیِ مدینه چشم او که تار شد
نیمۀ یک شب سپیدی آمد و مو را گرفت
 
دور از چشم علی هر شب که بانو ناله زد
زینب آمد خون روی زخم بازو را گرفت
 
 
با همان حالش برای  قوت قلب علی
پاشد و از دستهای فضه جارو را گرفت
 
بعد از آن حیدر دگر آن حیدر سابق نشد
موقع برخاستن پهلو و زانو را گرفت
18
0
موضوعهجوم به خانه ، شهادت و حضرت محسن حضرت زهرا (سلام الله علیها)
گریزماجرای کوچه (فدک) حضرت زهرا (سلام الله علیها) | ماجرای مسجد حضرت زهرا (سلام الله علیها) | ایام بستری در خانه حضرت زهرا (سلام الله علیها)
شاعرمهدی نظری
قالبغزل
سبک پیشنهادیروضه
زبانفارسی

حاج سید رضا نریمانی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت