منم که گردش شام و سحر به دستم بود

منم که گردش شام و سحر به دستم بود
ظهور و غیبت شمس و قمر به دستم بود
 
منم حبیبه‌ی حق بضعةالنبی، زهرا
کسی که ملک قضا و قدر به دستم بود
 
 
به من رسید جفایی که هستی‌ام را سوخت
از آن جفا سندی معتبر به دستم بود
 
فدک مگوی که از دادن و گرفتن آن
دلی شکسته و خون جگر به دستم بود
 
در آن زمان که به سیلی نوازشم دادند
هنوز  جای  لبان  پدر  به دستم بود
 
نگاه مات حسن کشت و زنده کرد مرا
که وقت حادثه دست پسر به دستم بود
 
مغیره بازویم از ضرب تازیانه شکست
که وقت مرگ هنوز آن اثر به دستم بود
 
نظر به دست علی دوختند خلق ولی
در آن میانه علی را نظر به دستم بود
 
تن ضعیف کجا و چهل نفر ای کاش
توان و قدرت از این بیشتر به دستم بود
 
نمی‌گذاشتم او را کشان‌کشان ببرند
دوباره دامن مولا اگر به دستم بود
 
کشیدم آه به نفرین ولی علی نگذاشت
از آنکه امر حیات بشر به دستم بود
 
شکسته دست من افتاد دیگر از دستاس
اگر چه امر قضا و قدر به دستم بود
 
 
شبی که زینب من پیش بسترم خوابید
نگاه دختر من تا سحر به دستم بود
 
همیشه دست 'موید' گرفته‌ام از لطف
که مادرم من و چشم پسر به دستم بود
23
0
موضوعهجوم به خانه ، شهادت و حضرت محسن حضرت زهرا (سلام الله علیها)
گریزماجرای کوچه (فدک) حضرت زهرا (سلام الله علیها) | ماجرای مسجد حضرت زهرا (سلام الله علیها)
شاعرسید رضا موید خراسانی
قالبغزل
سبک پیشنهادیروضه
زبانفارسی

حاج محسن عرب خالقی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت