مادرِ عشق ؛ عجب درّ و گوهر آوردی

مادرِ عشق ؛ عجب درّ و گوهر آوردی
در دل شب زدگان شوق سحر آوردی
 
 
شیرزن هستی و گرمای دل عبدالله
آمنه بنت وهب شیر پسر آوردی
 
بین دستان خودت نور خدا را داری
به گمانم که تو از عرش خبر آوردی
 
آسمان شب دنیا غم تاریکی داشت
تا که آغوش گشودی و قمر آوردی
 
تا محمد به تو با جان و دلش "مادر " گفت
پر پرواز در آن لحظه تو درآوردی
 
همه با عشقِ بُت سنگی خود خوش بودند
پسری در طلب عشق دگر آوردی
 
لات و عزّی و هُبَل سجده کنان افتادند
تا شنیدند که آقای بشَر آوردی
 
 
به علیّ و به محمّد ؛ به همین عشق قسم
تو دعا کن که شبی تا به مدینه برسم
31
0
موضوعولادت حضرت محمد مصطفی (صلی الله علیه و اله و سلم)
گریز
شاعراسماعیل شبرنگ
قالبترکیب بند
سبک پیشنهادینامشخص
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت