غبار راهم و در کوی تو وطن دارم

غبار راهم و در کوی تو وطن دارم
هزارشُکر از این منسبی که‌ من دارم
 
کبوتران حریم تو شاهدند ای شاه
چه‌قدر دور حرم شوق پر زدن دارم
 
اگرچه بوده همیشه سکوت ترجیحم
مخاطبم که توباشی؛سر سخن دارم
 
از آن زمان که خودم راشناختم ارباب
به‌ پای تشنگی ات مِیلِ سوختن دارم
 
به یاد روضه ی انگشتر توام که هنوز
به دست خویشتن انگشتر یمن دارم
 
پس از حکایت پیراهنت که غارت شد
به حُکم شرع فقط پیرهن به تن دارم
 
((بگو که بعد وفاتم مرا کفن نکنند))
((که من غلامم و آقای بی کفن دارم))
61
0
موضوعمناجات با امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
گریزعاشورا امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
شاعرمحمد قاسمی
قالبغزل
سبک پیشنهادینامشخص
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت