طاقت و تاب و توان رفته گر از اعضایم

طاقت و تاب و توان رفته گر از اعضایم 
به سر راه شما با سر زانو آیم
 
بس جراحت به تن از خنجر کاری دارم 
نه به دل تاب و نه طاقت به سواری دارم
 
دل و جان ز آتش غم خسته و رنجور شده 
تنم از تیر جفا خانه زنبور شده
 
روز روشن شده اندر نظرم تیره چو شام
نیزه جور سنان کار مرا کرده تمام
 
غم جان دادن عباس جوان پیرم کرد 
مردن اکبر ناکام زمین گیرم کرد
 
کوکب عمر مرا آمده هنگام زوال 
لیک دارم ز شما ای سپه شام سوال
 
از شما فرقه فارغ ز خدا وز رسول 
خواهشی هست مرا گر بنمایید قبول
 
من نگویم که نتازید ز کین بر سر من 
یا نسازید جدا سر ز تن اطهر من
 
گر بگویم سخن از آب جوابم ندهید 
ور بمیرم زعطش جرعه آبم ندهید
 
لیک تا نرم تنم از سم مرکب نکنید 
از جفا رو به سوی خیمه زینب نکنید
 
تا نسازید ز خنجر تنم آغشته به خون 
زینبم را کسی از خیمه نیارد بیرون
 
جودیا در عجبم اینکه تو زین شرح الم 
زنده ماندی و گرفتی به کفت باز قلم
21
0
موضوععاشورا | قتلگاه امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان | امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
گریزمصائب امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
شاعرعبدالجواد جودی خراسانی
قالبمثنوی
سبک پیشنهادیزبانحال
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت