شبی راد فرزند خیرالبشر

شبی راد فرزند خیرالبشر
هیونی فرستاد سوی عمر
 
که ای کوفیان را سرانجمن
زلشگر بپیمای ره سوی من
 
بیا تا میان دو لشگر به هم
نشینیم و گوییم ازبیش وکم
 
فرستاده آمد به کردار باد
پیام شهنشه به دژخیم داد
 
عمر اندر آن تیره شام سیاه
سوی لشگر شاه پیمود راه
 
به همراه آن زشت تیره روان
تنی بیست ازکوفیان شد روان
 
پرستنده گان جای پرداختند
میان دو صف مسند انداختند
 
شهنشاه و سالار کوفی سپاه
نشستند باهم درآن جایگاه
 
تو با این شناسایی ازدشمنی
چرا با من این بد سگالی کنی؟
 
مرایار شو تا خداوندگار
تو را یارگردد به روز شمار
 
نه من پاک فرزند پیغمبرم؟
گل باغ شیر خدا حیدرم؟
 
زمن دست بردار تا زین دیار
شوم سوی یثرب زمین رهسپار
 
مکن زشت از جنگ من نام خود
بیندیش لختی زانجام خود
 
به شه پاسخ آورد آن پر فساد
که اندیشه دارم زابن زیاد
 
چو یار تو گردم کند با شتاب
مرا خانه ی زندگانی خراب
 
کشد کودک و بسته گانم امیر
کند دختران و زنانم اسیر
 
بدان بد گهر گفت دارای دین
که اندیشه کن از جهان آفرین
 
هر آنچ از تو گیرند دینار و زر
ببخشم تو را من از آن بیشتر
 
یکی خانه بخشم به یثرب زمین
تو را دلنشین همچو خلد برین
 
بدین سوی دارمت پاس از بدی
بدانسوی از کیفر ایزدی
 
عمر گفت: ازمیر کوفه دیار
فزون دارم اندیشه ای شهریار
 
چو دید آن خداوند گیتی پناه
که بدخواه را برده شیطان ز راه
 
بدو گفت: کای تیره مغز پلید
چنان خواهم از آنکه جان آفرین
 
که در بستر خواب بی سر شوی
دمی درجهان شادمان نغنوی
 
به قتلم ازآن کرده ای سخت پی
که شاید یزیدت دهد ملک ری
 
زخشم خدا برتو آید نهیب
هم از گندم ری شوی بی نصیب
 
چنین گفت با داور دین عمر
گر، از گندم ری نبینم ثمر
 
زکشت وی ام خوشه ی جو بس است
که این آرزو در دل هر کس است
 
چو گفت این، شهنشاه ازو روی تافت
عمر هم به لشگرگه خود شتافت
51
0
موضوعشب عاشورا ، سخنان امام حسین ، سخنان حضرت زینب امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
گریز
شاعرمیرزا احمد الهامی کرمانشاهی
قالبمثنوی
سبک پیشنهادینامشخص
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت