تا ماه سر زد از شب حیرت، رها شدیم

تا ماه سر زد از شب حیرت، رها شدیم
راهی شدیم، راهی این جاده‌ها شدیم
 
حسی غریب در دلمان شعله می‌کشید
تا این‌که با غریبی او آشنا شدیم
 
با اَلرَّحیلِ قافله از خود برآمدیم
از هر چه داشت رنگ تعلق، جدا شدیم
 
دیدیم کعبه سر به بیابان گذاشته
دیگر نپرس تشنۀ رفتن چرا شدیم... 
 
از مسجدالحرام گذشتیم و در طواف
با جان تشنه راهی خاک منا شدیم
 
باران گرفت و خاک پر از بوی سیب شد
باران گرفت و تشنه‌تر از کربلا شدیم
 
باران تیر بود و عطش ناگزیر بود
در آن میانه تشنۀ یا لیتنا شدیم
 
دیدیم ماه، تشنه گذشت از کنار آب
در منزل نخست شهید وفا شدیم
 
خورشید، غرق خون وسط آسمان رسید
محو قنوت روشن خون خدا شدیم
 
وحی از فراز منبر نی می‌وزید و ما
آیه به آیه شیعۀ آن چشم‌ها شدیم
 
بعد از هزار سال پر از عطر و بوی توست
با جاده‌های تشنه اگر هم‌نوا شدیم
 
حب الحسین یجمعنا، رود رود رود
دریا شدیم و غرق طواف شما شدیم
12
0
موضوعاربعین و بازگشت اهل بيت (عليهم السلام) و جابر امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
گریز
شاعریوسف رحیمی
قالبغزل
سبک پیشنهادینامشخص
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت