این چهل روز عدو سنگ به ما زد، بد زد

این چهل روز عدو سنگ به ما زد، بد زد
هر که آمد غم من دید، مرا زد، بد زد
 
شد چهل روز نه، انگار چهل سال گذشت
غمت آتش به دل ارض و سما زد، بد زد
 
نرود از نظرم صحنه‌ی گودال حسین
هر که دور از بدنت بود، جدا زد، بد زد
 
پیش چشمان ترم حلقه به دور تو زدند
پیرمردی به تنت آه عصا زد، بد زد
 
من خودم از روی تل دیدم و فریاد زدم
شمر بر پهلوی تو ضربه‌ی پا زد، بد زد
 
تا درآورد عدو جسم علی را از خاک
سر او را به سر نیزه که جا زد، بد زد
 
یک شب از ناقه زمین خورد یتیم تو حسین
زجر آمد چقدر طفل تو را زد، بد زد
 
نشود قسمت کافر لگد زجر ای کاش
که از آن ضربه عزیز تو صدا زد: بد زد
 
سر بازار به ناموس تو می‌خندیدند
خصم دانی که چرا طعنه به ما زد؟ بد زد
 
دشمنی داشت عدو با علی از بدر و اُحد
که نوامیس تو را در همه جا زد، بد زد
32
0
موضوعاربعین و بازگشت اهل بيت (عليهم السلام) و جابر | مناجات ها و مصیبتهای حضرت زینب بعد از عاشورا امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان | حضرت زینب (سلام الله علیها)
گریزقتلگاه امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان | شهادت حضرت رقيه بنت الحسين (سلام الله عليها) | ورود كاروان اسرا به شام و مجلس یزید امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
شاعرمحمود اسدی
قالبغزل
سبک پیشنهادینامشخص
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت