امشب دل بیدارم، دارد سحری دیگر

امشب دل بیدارم، دارد سحری دیگر 
وز زمزمه‌ام بر دل، مانَد اثری دیگر 
در سامره می‌بینم، قرص قمری دیگر 
وز بیت ولا بر لب، دارم خبری دیگر 
از نسل علی آمد، خیر البشری دیگر 
یا آمنه آورده، پیغامبری دیگر 
 
طوبا ثمر آورده، سینا شجر آورده 
چشم همگان روشن، نرجس پسر آورده 
 
من رحمت بی‌حد را، در سامره می‌بینم 
من خلد مخلّد را، در سامره می‌بینم 
من جلوه‌ی سرمد را، در سامره می‌بینم 
من عبد مؤیّد را، در سامره می‌بینم 
من طلعت احمد را، در سامره می‌بینم 
من حُسن محمّد را، در سامره می‌بینم 
 
ای منتظران! خیزید، با خصم درآویزید 
در مقدم مهدی گل، از پارۀ دل ریزید 
 
ای گمشده! پیدا شو، پیدایش حق را بین 
آیینه شو و آنگه، آئینه‌ی یکتا بین 
رخسار دو صد یوسف، در آن رخ زیبا بین 
بالای دو صد آدم، در آن قد و بالا بین 
هم نوح پیمبر را، در دامن دریا بین 
هم موسِی عمران را، در وادی سَینا بین 
 
در یک رخ زیبا بین، خوبان دو عالم را 
خوبان دو عالم نه، پیغمبر خاتم را  
 
پیوسته درود از ما، بر نرجس و مولودش 
بر نرجس و مولودش، بر مهدی موعودش 
بر مهدی موعودش، بر حجّت معبودش 
بر حجّت معبودش، بر مقصد و مقصودش 
بر مقصد و مقصودش، بر سیرت محمودش 
بر سیرت محمودش، لطف و کرم و جودش 
 
لطف و کرم و جودش، حکم و سخن و عزمش 
حکم و سخن و عزمش، تیغ و عَلَم و رزمش 
 
مهر رخ دلجویش، هنگام سحر تابید 
روشنتر و زیباتر، از قرص قمر تابید 
از قلب ملک سر زد، در چشم بشر تابید 
گفتی یم هستی را، پاکیزه گهر تابید 
چون شعله به کوه طور، از شاخ شجر تابید 
هنگام طلوع فجر، بر دست پدر تابید
 
در طلعت او دیدند، آئینه‌ی احمد را 
مانند علی می‌خواند، قرآن محمّد را 
 
اوّل سخن توحید، از خالق اکبر گفت 
هم حمد الهی کرد، هم وصف پیمبر گفت 
هم آیه‌ی قرآن خواند، هم مِدحَت حیدر گفت 
هم نام امامان را، تا خویش سراسر گفت 
از ظاهر و باطن گفت، از اوّل و آخَر گفت 
آنگه به زبانِ دل، آن حجّت داور گفت:
 
من شاهد و مشهودم، من حجّت معبودم 
من مقصد و مقصودم، من مهدی موعودم 
 
من طوطی گویایِ، گلزار شهیدانم 
من روشنی چشم، بیدار شهیدانم 
من آینه‌ی سرخ، رخسار شهیدانم 
من محیی ایثار و، آثار شهیدانم 
من وارث مظلوم، انصار شهیدانم 
من منتقم خون، سالار شهیدانم
 
گلواژه‌ی جاء الحق، بر دست جهانگیرم 
نقش زَهَق الباطل، بر تیغه‌ی شمشیرم 
 
حق وعده به من داده، تا مُلک جهان گیرم 
بر دوست امان بخشم، از خصم امان گیرم 
مِهر آرم و خشم آرم، جان بخشم و جان گیرم 
یار همگان باشم، داد همگان گیرم 
در سلک شبان آیم، در کعبه مکان گیرم 
حلقوم ستمگر را، در پنجه چنان گیرم
 
تا نقشِ زمین گردد، اهریمن خودکامی 
وز ظلم و ستم هرگز، باقی نبُوَد نامی 
 
ای روی تو نادیده، دل بُرده ز دلداران 
ای کار تو پنهانی، یاری ز همه یاران 
بشکفته دل از نامت، چون لاله که در باران 
از جام تولاّیت، سر مستی هوشیاران 
بازآ که بر اندازی، بنیاد ستمکاران 
با تیغ تو ریزد خون، از سینۀ خونخواران
 
خورشید رُخت در ابر، پوشیده چرا مهدی 
ای کعبۀ دل‌ رویت، از کعبه درآ مهدی 
 
ای با همگان مونس، ای در همه‌جا تنها 
ای بی تو ز خونِ دل، دریا شده دامن‌ها 
تا چند زمام دین، در سلطه‌ی رهزن‌ها 
تا چند جهان لبریز، از گریه و شیون‌ها 
تا چند خزان حاکم، در دامن گلشن‌ها 
تا چند بُوَد قرآن، بر نیزه‌ی دشمن‌ها
 
ای نالۀ مظلومان، در گوش تو یا مهدی 
ای پرچم ثارالله، بر دوش تو یا مهدی 
 
باز آی که بنمائی، بر ما رخ زیبا را 
بازآ که کنی از عدل، پُر عرصه‌ی دنیا را 
بازآ که همه بینند، آن روی دل‌آرا را 
بازآ که کنی پیدا، دو گمشدۀ ما را 
هم تربت محسن را، هم تربت زهرا را 
حیف است نبیند عبد، رخسار تو مولا را 
 
من «میثم» این کویم، اوصاف تو را گویم 
اوصاف تو را گویم، تا وصل تو را جویم 
8
0
موضوعولادت امام زمان (عج)
گریزمدح امام زمان (عج) | مناجات با امام زمان (عج)
شاعرغلامرضا سازگار
قالبنا مشخص
سبک پیشنهادیمدح
زبانفارسی

حاج محمود کریمی
حاج مهدی سماواتی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت