الا که گفتگو کنی تو از بهار و فصل دی

الا که گفتگو کنی تو از بهار و فصل دی
تو غافلی به روز و شب ز حال خویش تا بکی
 
گرفتم آنکه بوده ای هزار سال حکمران
گَهَت به دست جام جم گَهَت به فرق تاج کی
 
زمان مرگ چون رسد چه فرق از آنکه بوده ای
خدیو خطّۀ خطا امیر ملک روم و ری
 
نکوتر است مُردنت از این طریق زندگی
که پیش رو بُود اجل که مرگ باشدت ز پی
 
تنی که یافت پرورش به ناز و نعمت جهان
به خاک تیرۀ لحد ببین تو خوابگاه وی
 
بروزگار اگر تو را بُود قرار تا ابد
همین بنات نعش را به بینی و همین جُدَی
 
بگیر زآب دیدگان ز چهره زنگ معصیت
که غیر این دوا تو را به این مرض علاج نی
 
بریز جای اشک خون ز دیده در عزای آن
که تشنه کرد شمر دون جدا سر از قفای وی
 
امان از آن دمی که اوفتاد بهر کشتنش
به چهره شمر فتنه جو سنان سنگدل ز پی
 
فغان که زیر تیغ کین بدش ز درد بی کسی
گهش صدای العطش گهش فغان یا بُنی
 
سرش چو رفت بر سنان ز خیمگاه و قتلگه
از آن طرف فغان دل از این طرف نوای نی
 
ز سُمّ اسب نرم شد چو پیکرش به حیرتم
که توسن سپهر را چرا قضا نکرد پی
 
به ساربان جز از وفا چه کرده بود «جودیا»
که بعد قتل از جفا جدا نمود دست وی
 
صبا برو سوی نجف بگو به شاه لو کشف
که زینبت اسیر شد تو را قرار تا بکی
 
یکی بکربلا بیا عیال خود نظاره کن
ره دراز شام را چسان کند سکینه طی
 
سر حسین بریده و به تخته زر یزید را
بدست چوب خیزران به چهره جام پر ز می
 
بهار گلشن نبی چو شد بد هر دون خزان
دگر به «جودی» حزین چه فرق از تموز و دی
7
0
موضوعمدح امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
گریزعاشورا امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان | قتلگاه امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
شاعرعبدالجواد جودی خراسانی
قالبقصیده
سبک پیشنهادیمدح و مرثیه
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت