روی پر جبریل بودم که مرا برد

روی پر جبریل بودم که مرا برد
گفتم نجف می خواهم... اما کربلا برد
 
جبریل هم در قرب عرشی اش نبرده است
حظّی که بال فطرس از بام شما برد
 
گفتم تو ربّ مایی و گفتند کفر است
دنیای بی جنبه مرا در انزوا برد
 
ما جای خود دارد، سلیمان ها گدات اند
هر که رسید از سفره ات آب و غذا برد
 
دارم خجالت می کشم از خواهش کم
الطاف تو چه آبرویی از گدا برد!
 
آدم توسل کرد و ما را توبه دادند
پس آدمیت بود که نام تو را برد
 
بیچاره من که سنگ قبرت هم نبودم
بیچاره آن که سنگ آورد و طلا برد
 
دور و برت دیدم عجب وضعیتی بود
مردی زره برد و قبا برد و عبا برد
 
با این بساطی که درآورده ست لشگر
باید که جمعت کرد و بین بوریا برد
106
0
موضوعمدح امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
گریزعاشورا امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان | شهر کربلا ، بین الحرمین و... امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
شاعرعلی اکبر لطیفیان
قالبغزل
سبک پیشنهادیروضه
زبانفارسی

حاج مجید بنی فاطمه
حاج سید علی مومنی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت