آه از دمی که زینبِ مَحزون به اشگ و آه

آه از دمی که زینبِ مَحزون به اشگ و آه
از شام باز گشت و بیآمد به قَتلگاه
 
رشگِ فرات کرد زمین را زَ سیلِ اشگ
محسود مِهر کرد فَلک را زِ برقِ آه
 
از اشکِ چشمِ زینب و از آهِ عابدین
شد چشمِ مِهر خیره و شد تیره روی ماه
 
زینب چو دید قَبرِ برادر زِ هُوش رفت
نوعی که خود زِ هستی خود شد در اِشتباه
 
آمد بهوش و گفت برادر به حضرتت
از اهلِ شام شکوه کنم یا زِ رنجِ راه
 
جز من که میکشم بدل اینگونه بارِ غم
کو آنکه کوه را به متحمّل شود چو کاه
 
در راهِ شام روز به چشمم سیاه گشت
بس روی خار و خاره دویدم شبِ سیاه
 
از شدّتِ پیاده روی پای ما ببین
ما را بس است آبلهء پای ما گواه
 
یک دل کجا و سوختن از صد هزار غم
یک تن کجا و جُور کشیدن زِ یک سپاه
 
زینب چو کرد شرحِ غمِ خویشتن را بیان
آمد سکینه همچو هَزاران به صد فغان
3
0
موضوعاربعین و بازگشت اهل بيت (عليهم السلام) و جابر امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
گریزمناجات ها و مصیبتهای حضرت زینب بعد از عاشورا حضرت زینب (سلام الله علیها)
شاعرعبدالجواد جودی خراسانی
قالبغزل
سبک پیشنهادینوحه
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت