آتشی در خانۀ اهل کسا انداختند

آتشی در خانۀ اهل کسا انداختند
ریسمان بر گردن شیر خدا انداختند
 
بدتر از آن ریسمان این بود که ، در پشت در
یاس هجده سالۀ او را ز پا انداختند
 
 
با لگد گیرم چنان انداختندش بر زمین
پیش چشم دخترش زینب چرا انداختند
 
فرصتِ آنکه سرش را خم کند پیدا نکرد
دست ، سمت صورت او بی هوا انداختند
 
دور از چشم علی فضه بیا امداد کن
با لگد هم طفل من را هم مرا انداختند
 
 
از علی شد هتک حرمت وقت مسجد بردنش
از سرش عمّامه از دوشش عبا انداختند
 
دیدنِ این چادر خاکی علی را می کشد
روی چادر چند تایی ردِّ پا انداختند
 
آتشی را کز درِ این خانه شعله می کشید
بعدها در خیمه های کربلا انداختند
 
 
دیده ی عباس روی نیزه ها پُر آب شد
دختری را بی هوا از ناقه تا انداختند
 
جان فدای آن سری که شامیان با سنگها
شرط بستند و ز رویِ نیزه ها انداختند
 
گشت آقایی میان خاکها با گریه گفت : ...
خاتمت بردند ، انگشتت کجا انداختند
12
0
موضوعهجوم به خانه ، شهادت و حضرت محسن حضرت زهرا (سلام الله علیها)
گریزماجرای مسجد حضرت زهرا (سلام الله علیها) | عصر عاشورا، شام غریبان و اسارت کاروان امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان | شهادت حضرت رقيه بنت الحسين (سلام الله عليها)
شاعرمهدی مقیمی
قالبغزل
سبک پیشنهادینامشخص
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت