کوه غمی بی حساب روی سر افتاده بود

کوه غمی بی حساب روی سر افتاده بود
خانه ی وحی خدا،در شرر افتاده بود
 
دومی بی حیا لگد به در می زدو
مرغ زمین خورده بی  بال و پر افتاده بود
 
 
به سینه ی همسرم رفت فرو میخ در
فاطمه در موج خون،غوطه ور افتاده بود
 
بس که در خانه را فشار داده،شکست
امید من یار من زیر در افتاده بود
 
با که بگویم همه از روی در رد شدن
جان عیال علی در خطر افتاده بود
 
پشت در سوخته شد سپر من ولی
خود وسط کوچه ها بی سپر افتاده بود
 
 
مگر به کوچه زن حامله را می زنند
آه که از نخل دین،برگ و بر افتاده بود
 
برگ و بر این درخت محسن ششماهه بود
که له شده روی خاک،از شجر افتاده بود
17
0
موضوعهجوم به خانه ، شهادت و حضرت محسن حضرت زهرا (سلام الله علیها)
گریزماجرای کوچه (فدک) حضرت زهرا (سلام الله علیها)
شاعرمحمود اسدی
قالبغزل
سبک پیشنهادینامشخص
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت