چو زد قساوت شب، تازیانه بر خورشید

چو زد قساوت شب، تازیانه بر خورشید
کشید چادرى از خون به روى سر، خورشید
 
نه هر سپیده که در هر غروب، مثل شفق
میان بستر خون خفت تا کمر، خورشید
 
چنان کبود به نیزار ناله، خانه گرفت
که درنیامد از آن کوچه تا سحر ،خورشید
 
به خون نشست دل تنگ آفتاب آن روز
گرفت مثل دل ماه، شعله در خورشید
 
فلک ز غصه گریبان درد مى زد چاک
زبان به آه سحر مى گشود اگر، خورشید
 
به حیرتم که چگونه در آسمانى سرخ
کبوترانه کشیده ست بال و پر، خورشید
53
0
موضوعهجوم به خانه ، شهادت و حضرت محسن حضرت زهرا (سلام الله علیها)
گریز
شاعرغلامرضا شکوهی
قالبغزل
سبک پیشنهادینامشخص
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت