هاتفی زد ندا که دوست تو را

هاتفی زد ندا که دوست تو را 
خواست مهمان به صد شتاب بیا
 
گفت جبریل کی ز روز ازل 
نام تو زیب هر کتاب بیا
 
گفت آدم که آدم آدم شد 
از وجود تو ای جناب بیا
 
نوح با نوحه گفت ز اشک غمت 
کشتی‌ام شد غریق آب بیا
 
خضر گفت ای لب تو آب حیات 
تا شوم از تو کامیاب بیا
 
گفت یعقوب کز غم تو شد 
چشمه چشم من پرآب بیا
 
گفت یوسف که ای به دفتر حسن 
روی تو فرد انتخاب بیا
 
مرتضی گفت پیکرت مجروح 
گشته از زخم بی‌حساب بیا
 
گفت عیسی که پیش مهر رخت 
کم‌تر از ذره آفتاب بیا
 
مصطفی گفت کی به جسمم جان 
شده دل از غمت کباب بیا
 
گفت زهرا که جسم مجروحت 
تا نسوزد در آفتاب بیا
 
شد سکینه برون ز خیمه و گفت 
کی پدرجان نخواهم آب بیا
 
زینب افغان کشید و از دل گفت 
که مرا بین در اضطراب بیا
 
سر ز بستر گرفت عابد و گفت 
ز آتش تب شدم کباب بیا
 
جودیا خون ز دیده بار از غم 
سرخ رو در صف حساب بیا
11
0
موضوعمناجات با امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
گریزمصائب امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
شاعرعبدالجواد جودی خراسانی
قالبغزل
سبک پیشنهادیمناجات
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت