منم آن زهره‌ی زهرا که نورش خیره می‌سازد

منم آن زهره‌ی زهرا که نورش خیره می‌سازد
دو چشم آسمانی‌ها و چشمان زمینی‌ها

منم آن نور محضی که حسن، محسن، حسین آرد
و از دامان پُرمهرش طلوع مه‌جبینی‌ها

منم آن مادری که دخترانش را بیاموزد
شُکوه خطبه خوانی‌ها، حماسه آفرینی‌ها


* * *
به مسجد حرف من این بود با مردم: «علی تنهاست»
و تنها اوست والا، وای از والی گزینی‌ها!

قسم بر حق! که او با حقّ و حق با اوست؛ ای مردم!
امینْ او، جانشینْ او، آه! امان از جانشینی‌ها!

اگر رفتن کند کاری، من و «عجّل وفاتی»ها
وگر ماندن دهد یاری، من و «فضّه خذینی»ها


* * *
نظر بر منبر افکندم، و تیر آخر افکندم
که هان! ای اوّلیّ و دوّمیّ و چندمینی‌ها!

«من از روییدن خار سر دیوار دانستم
که ناکس، کس نمی‌گردد از این بالانشینی‌ها»

49
0
موضوعهجوم به خانه ، شهادت و حضرت محسن حضرت زهرا (سلام الله علیها)
گریزماجرای مسجد حضرت زهرا (سلام الله علیها)
شاعرجواد هاشمی (تربت)
قالبمستزاد
سبک پیشنهادیروضه,واحد
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت