قامت کمان کند که دو تا تیر آخرش

قامت کمان کند که دو تا تیر آخرش
یک دم سپر شوند برای برادرش


خون عقاب در جگر شیرشان پر است
از نسل جعفرند و علی، این دو لشکرش


این دو ز کودکی فقط آیینه دیده اند
آیینه ای که آه نسازد مکدرش


واحیرتا که این دو جوانان زینب اند
یا ایستاده تیر دو سر در برابرش؟


با جان و دل دو پاره جگر وقف می کند
یک پاره جای خویش و یکی جای همسرش


یک دست، گرم اشک گرفتن ز چشم هاش
مشغول عطر و شانه زدن دست دیگرش


چون تکیه گاه اهل حرم بود و کوه صبر
چشمش گدازه ریخت ولی زیر معجرش


زینب به پیشواز شهیدان خود نرفت
تا که خدا نکرده مبادا برادرش …


زینب همان شکوه که ناموس غیرت است
زینب که در مدینه قرق بود معبرش


زینب همان که فاطمه از هر نظر شده است
از بس که رفته این همه این زن به مادرش


زینب همان که زینت بابای خویش بود
در کربلا شدند پسرهاش زیورش


گفتند عصر واقعه آزاد شد فرات
وقتی گذشته بود دگر آب از سرش

131
0
موضوعدو طفلان حضرت زینب | دو طفلان حضرت زینب امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان | حضرت زینب (سلام الله علیها)
گریز
شاعرسید حمیدرضا برقعی
قالبغزل
سبک پیشنهادیروضه,واحد سنگین,زمینه,دکلمه,شعر خوانی
زبانفارسی

حاج محسن عراقی
حاج مجید بنی فاطمه
حاج محمدرضا طاهری
حاج سید حمیدرضا برقعی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت