فکر وذکرم همه این بود که نوکر باشم

فکر وذکرم همه این بود که نوکر باشم
سگ قلاّده گلاویز  دم در باشم
 
فکر و ذکرم همه این بود که مجنون باشم
دائم الخمرمی ، از ساحل کوثر باشم
 
من همین  یک دو سه روزه نشدم عاشق تو
مبتلای غم عشق تو ، من از "ذر" باشم
 
من ملک بودم وفردوس نشین  بودم وبعد
آدم آورد ، که گریان تو دلبر باشم
 
شأن نام تو ، به روی لب من بودن نیست
تو سلیمان و من آن مور محقّر باشم
 
لقمه نانی بده ، تامزّه بگیرد دهنم
آتشم زن که چنان شعله ی منبر باشم
 
بی محلّی بکنی ، داد کشم ، شکوه کنم
چون ، نه هم ظرفیت جون ، و نه قنبر باشم
 
تو به دادم نرسی ، می روم از دست ، حسین
مستغاثٌ بک ارباب ، که بهتر باشم
 
گر بنا هست ، مرا دست کسی بسپاری
بهتر آن است ، غلام علی اکبر باشم
 
من که بی دعوت و سرخود ، نرسیدم به حضور
من سفارش شده ی حضرت مادر باشم
 
مادرت داد به من درس حسین جان گفتن
مادرت یاد به من داد ، که نوکر باشم
23
0
موضوعمناجات با امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
گریزمدح امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
شاعرحسین قربانچه
قالبغزل
سبک پیشنهادینامشخص
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت