سوی خیمه برگرد خواهر حزینم

سوی خیمه برگرد خواهر حزینم 
تا به زیر خنجر ننگری چنینم 
 
رو به خیمه خواهر کز عطش نبینی 
وقت جان سپردن آه آتشینم 
 
رو که بهر قتلم ایستاده از کین 
خولی از یسار و شمر از یمینم 
 
نیزه سنان است آمده به پهلو 
سنگ بوالحنوق است خورده بر جبینم
 
قسمت من و تو از ازل چنین بود 
تو بلاکش دهر من بلا نشینم 
 
تو اسیر شام و من شهید کوفه 
تو از آن به ناله من از این غمینم 
 
من کشم در آغوش نعش اکبرم را 
تو برو به خیمه نزد عابدینم 
 
تو بناله چون رعد نزد زاده سعد 
من ز خنجر شمر با اجل قرینم 
 
نی مراست یاری بینم آن‌چنانت 
نی تو راست طاقت بینی این‌چنینم 
 
یا بپوش دیده تا مرا نبینی 
یا برو به خیمه تا تو را نبینم 
 
جودیا عجب نی گر ازین مصیبت 
سوزد انس و جان را آه آتشینم
35
0
موضوعقتلگاه | عاشورا امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان | امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
گریز
شاعرعبدالجواد جودی خراسانی
قالبغزل
سبک پیشنهادیروضه
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت