دیگرم شوری به آب و گل رسید

دیگرم شوری به آب و گل رسید
گاه میدان داری این دل رسید
 
نوبت پا در رکاب آوردن است
اسب عشرت را سواری کردن است
 
تنگ شد ساقی دل از روی ثواب
زین می عشرت مرا پر کن شراب
 
کز سر مستی سبک سازم عنان
سر گران بر لشگر مطلب زنان
 
روی در میدان این دفتر کنم
شرح میدان رفتن شه سر کنم
 
باز گویم آن شهِ دنیا و دین
سرور و سرحلقه ی اهل یقین
 
چون که خود را یکه و تنها بدید
خویشتن را دور از آن تنها بدید
 
قد برای رفتن از جا راست کرد
هر تدارک خاطرش می خواست ، کرد
 
پا نهاد از روی همت در رکاب
کرد با اسب از سر شفقت خطاب
 
کای سبک پر ذو الجناح تیز تک
گرد نعلت سرمه ی چشم ملک
 
ای سماوی جلوه ی قدسی خرام
وی ز مبدأ تا معادت نیم گام
 
وی به صورت کرده طی آب و گل
وی به معنی پویه ات در جان و دل
 
ای به رفتار از تفکر تیزتر
وز بُراق عقل چابک خیز تر
 
رو به کوی دوست منهاج من است
دیده وا کن وقت معراج من است
 
بُد به شب معراج آن گیتی فروز
این عجب معراج من باشد به روز
 
تو بُراق آسمان پیمای من
روز عاشورا شب اسرای من
 
بس حقوقا کز منت بر ذمت­­ است
ای سمت نازم زمان همت­ است
 
کز میان دشمنم آری برون
رو بکوی دوست گردی رهنمون
 
پس به چالاکی به پشت زین نشست
این بگفت و برد سوی تیغ، دست:
 
ای مشعشع ذوالفقار دل شکاف
مدتی شد تا که ماندی در غلاف
 
آنقدر در جای خود کردی درنگ 
تا گرفت آیینۀ اسلام، زنگ
 
هان و هان ای جوهر خاکستری 
زنگ این آیینه می­‌باید بری
 
من کنم زنگ از تو پاک ای تابناک
کن تو این آیینه را از زنگ پاک
 
من تو را صیقل دهم از آگهی 
تا تو آن آیینه را صیقل دهی
 
شد چو بیمار از حرارت ناشکیب
مصلحت را خون ازو، ریزد طبیب
 
چون که فاسد گشت خون اندر مزاج
نیشتر باشد به کار اندر عللاج
 
در مزاج کفر شد، خون بیشتر
سر برآور، ای خدا را نیشتر
607
0
موضوعمدح امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
گریزعاشورا امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
شاعرعمان سامانی
قالبمثنوی
سبک پیشنهادینامشخص
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت