خانمان‌سوزترین داغ سراغم آمد

خانمان‌سوزترین داغ سراغم آمد
سوزِ سوزنده‌ترین باد به باغم آمد
 
اول زندگی‌ام زندگی‌ام ریخت بهم
هستی‌ام رفت مرا با شرر آمیخت بهم
 
عاقبت چشم و نظر، چشم مرا پُر نَم کرد
قد خیبرشکنم را غم زهرا خَم کرد 
 
آتش کینه چه بد برگ و برم را سوزاند
ورق زندگی‌ام را لگدی برگرداند
 
به زمین خوردن من را همه آخر دیدند 
به امامی که زنش خورده زمین خندیدند
 
به‌خدا همسر حوریه‌ام آزار نداشت
دنده‌اش طاقت آن ضربه‌ی مسمار نداشت
 
 
دیدم امروز که برخاسته از بستر خود
می‌زند شانه به موی پسر و دختر خود
 
دیدم امروز که دستاس گرفته در دست
جاروی خانه پُراحساس گرفته در دست
 
تهِ دل، شاد من از این‌همه تغییر شدم
ولی افسوس که یکباره زمین‌گیر شدم
 
تا حسن گفت پدر مادرمان...، جان دادم
پاشدم راه بیفتم به زمین افتادم... 
13
0
موضوعهجوم به خانه ، شهادت و حضرت محسن حضرت زهرا (سلام الله علیها)
گریزایام بستری در خانه حضرت زهرا (سلام الله علیها)
شاعرمجتبی صمدی شهاب
قالبمثنوی
سبک پیشنهادینامشخص
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت