جان عشاق به تن از غم جانان عجب است

جان عشاق به تن از غم جانان عجب است 
دل عشاق به جا ماندن از این جان عجب است 
 
بر سر کوی وفا بارد اگر تیغ بلا 
سر به تن داشتن از خنجر بران عجب است 
 
کشته گشتن به سر کوی وفا نیست عجب 
زنده برگشتن و بودن به غم جان عجب است
 
طالب دوست چو افتد به خیال رخ دوست 
در نظر آرد اگر روضه رضوان عجب است 
 
هدف تیر اگر سینه نماید نه عجب 
دیده را گر نکند مسکن پیکان عجب است 
 
اندر آن دشت که پیکان بلا گشت بلند 
سر عاشق نشد ار گوی به چوگان عجب است 
 
هر که خورد آب حیات از دم شمشیر نگار 
گر به خاطر رسدش چشمه حیوان عجب است 
 
گر برندش سر و آنگه به لبش چوب زنند 
نشکفد گر لب او چون گل خندان عجب است
 
پابرهنه به ره عشق دویدن سهل است 
لیک اندیشه از خار مغیلان عجب است 
 
نه عجب خار به پا گر خلد اندر ره دوست 
گر برون آورد آن خار به مژگان عجب است 
 
جودی و مدح تو ای مادح ذات تو خدا 
به کف مفلسی این گوهر رخشان عجب است
3
0
موضوعمدح امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
گریزمصائب امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
شاعرعبدالجواد جودی خراسانی
قالبغزل
سبک پیشنهادیمدح و مرثیه
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت