تن خاکی چه تصور ز دل و جان دارد؟

تن خاکی چه تصور ز دل و جان دارد؟
مگر این راه پر از حادثه پایان دارد؟
 
در بهاران مشو از یاد حقیقت غافل
جلوه‌ی اوست همه، آن‌چه گلستان دارد
 
سینه را آینه‌ی باغ شقایق کرده‌ست
خاطراتی که دل از داغ شهیدان دارد
 
صبح جمعه دل ما همنفس باد صبا
شکوه از فُرقت آن زلف پریشان دارد
 
جان ما لحظه به لحظه ز غمش سوخته است
چشم ما ثانیه در ثانیه باران دارد
 
آری این راه، به پایان نرسیده‌ست هنوز
راه عشق است بسی آتش سوزان دارد
 
راه سرخی‌ست که بحرین از آن می‌گوید
همه‌ی خلق جهان نعره‌زنان می‌گوید
 
آری اجبار به تسلیم ندارد سودی
الغرض قصه‌ی تحریم ندارد سودی
 
راه ما راه جهاد است راه بیداری‌ست
امت واحده! برخیز که وقت یاری‌ست
 
این همان راه خدا، راه فنا، راه بقاست
راه زهرا و علی، راه شهیدان خداست
 
این همان عهد ازل، عهد خدا با همه بود
که وفادارترین فرد به آن فاطمه بود
 
همه دیدند شجاعانه به مسجد رو کرد
آری آن بانوی فرزانه به مسجد رو کرد
 
چشم پر ابر، ولی جلوه‌ی خورشیدی داشت
در پی غصب فدک، خطبه‌ی توحیدی داشت
 
ناله زد از دل و اسب سخنش را هِی کرد
چند منزل پی تسبیح، خدا را طی کرد
 
از خدا گفت و سپس نعمت بی‌پایانش
وای از آن دل که اطاعت نکند فرمانش
 
خطبه می‌خواند و از آن نعمت برتر می‌گفت
آری آن روز ز الطاف پیمبر می‌گفت
 
گاه از امت و گاهی ز امامت می‌گفت
گاهی از سختی فردای قیامت می‌گفت
 
گفت مردم! نشده آتش دل، سرد هنوز
نگذشته‌ست ز داغ پدرم چندین روز
 
آه، لب بستن از این غم ز توان بیرون است
خواهم آرام نشینم! چه کنم؟ دل خون است!
 
همتی داشت در آن روز به اثبات علی
عزم آن یار خلاصه به همین نیست ولی
 
رفت در پشت در و سوخت به شوق مولا
شعله‌ها بر جگر افروخت به شوق مولا
 
با همان زخم جگرسوز برون زد، آری
معرکه گرم جنون بود، به خون زد، آری
 
رفت دنبال علی تا که علی را مبرند
دست بر جامه‌ی مولا... که علی را مبرند
 
رفت در معرکه‌ی خون و مصاف شمشیر
وای من بازوی زهرا و غلاف شمشیر
 
ناله زد ناله، از این ناله چه‌ها باید کرد
آری این ناله‌ی زهراست، حیا باید کرد
 
آری این ناله خوشایند شب و شیطان بود
سال‌ها آرزوی هند و ابوسفیان بود
 
گفت ای طایفه‌ی پست، علی را مبرید
ای به دنیا شده پابست، علی را مبرید
 
بشکنید آه مرا دست! علی را مبرید
ای ز عصیان همه سرمست، علی را مبرید
 
جان گواراست، به بازار حق ارزان بدهم
بگذارید که در راه علی جان بدهم
 
با همان زخم نمک‌خورده سوی مسجد رفت
با همان پهلوی آزرده سوی مسجد رفت
 
دید شمشیر به بالای سر مولا بود
آری این‌گونه بگوییم: علی تنها بود
 
گفت با این جگر سوخته، قلبی پرخون
می‌روم رو به سوی قبر پیمبر اکنون
 
می‌روم چهره از این واقعه پرچین بکنم
ایها الناس! بترسید که نفرین بکنم
24
0
موضوعهجوم به خانه ، شهادت و حضرت محسن حضرت زهرا (سلام الله علیها)
گریزمدح حضرت زهرا (سلام الله علیها) | مقاومت انقلاب اسلامی | مناجات با امام زمان (عج) | ماجرای کوچه (فدک) حضرت زهرا (سلام الله علیها) | ماجرای مسجد حضرت زهرا (سلام الله علیها)
شاعرجواد محمد زمانی
قالبنا مشخص
سبک پیشنهادیروضه
زبانفارسی

حاج محمدرضا طاهری
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت