بی دلاورترین سپاه رسید باتمنای فتح یک سنگر

بی دلاورترین سپاه رسید
باتمنای فتح یک سنگر
نابرابرترین انها بود
اولین جنگ بعد پیغمبر
 
پیش از این راه اسمان ها بود
کوچه ای را که تنگ می کردند
نعره ها در هجوم مشعل ها
رسما اعلان جنگ می کردند
 
جای اینقدر ازدحام نبود
خاک کوچه پراز تلاطم شد
آخرین رد پای پیغمبر
بین انبوه رد پا گم شد
 
فاجعه در کمین ثانیه ها
کوچه در انتظار شیطان بود
هیچ کس جرات شروع نداشت
فقط این کار ، کار شیطان بود
 
یک نفر امد و به جای سلام
اولین مشت را به در کوبید
این طرف یک نفر به جای زره
چادرش را به سر کشید و دوید
 
لشگر کوچه پیش دستی کرد
با لگد مرز جنگ را له کرد
صحنه ی کارزار مبهم شد
دود دهلیز خانه را مه کرد
 
با فشار اشاره ای همه ی
شاخه های نهال می شکند
در چوبی مقاوم است اما
چوب تا شد ذغال می شکند
 
آن طرف هیچ کس غریبه نبود
این طرف از همه شناخته تر
بین هُرم آشنا سوزی
میخ ها از همه گداخته تر
 
پشت آتشفشان درگاهی
خانه مثل سراب پنهان بود
آن قدر داغ شد که بر دیوار
رد خون مذاب جوشان بود
 
گردبادی شدید و غارتگر
مرکز خانه را نشانه گرفت
از همان ابر دود رنگ و غلیظ
تازه باران تازیانه گرفت
26
0
موضوعهجوم به خانه ، شهادت و حضرت محسن حضرت زهرا (سلام الله علیها)
گریز
شاعرمحمد صمیمی
قالبچهار پاره
سبک پیشنهادینامشخص
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت