به مناجات سحر شب همه شب زمزمه داشت

به مناجات سحر شب همه شب زمزمه داشت
نفسم آتش جانم شده یارب چه کنم؟
نفسم...آه نفس...آه نفس...آه گرفت...
نفسم هیچ ،بگوبا دل زینب چه کنم؟
 
دو ،سه ماهیست که یک شانه به مویش نزدم
چه کنم ؟دست خودم نیست که بیمارشدم
متوجه نشدم تا که رسیدم به حیاط
دیدم ازضرب لگد همدم مسمارشدم
 
همه دیدند که ما پشت درهستیم ولی...
جلوی چشم همه با لگد آزرد مرا
لگدو میخ و درو چوب به همکاری هم
پسرم را زتنم سرزده کردند جدا
 
بی هوا ضربه به من میزد واز شدت درد
من ومحسن پسرم ناله و فریاد زدیم
سپس ازسوزش ودرد نوک مسمار سه بار
بین آن آتش وخون ناله ی امداد زدیم
 
غم آن کوچه بماند که حسن دید مرا
به چه شکلی به زمین خوردم وحرفی نزدم
حسنم دید که از شدت سیلی عدو
زیر این چادر خود مُردم وحرفی نزدم
 
من از این درد بدن هیچ شکایت نکنم
تو خودت مطلع از حال پریشان منی
پیرهن دوخته شد ،پس متوجه شده ام
تو به فکر کفن کودک عریان منی
17
0
موضوعهجوم به خانه ، شهادت و حضرت محسن حضرت زهرا (سلام الله علیها)
گریزعاشورا امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان | ماجرای کوچه (فدک) حضرت زهرا (سلام الله علیها) | ایام بستری در خانه حضرت زهرا (سلام الله علیها)
شاعرسید مهدی جلالی
قالبچهار پاره
سبک پیشنهادینامشخص
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت