ای که از مهر رخت نور خدا کرده ظهور

ای که از مهر رخت نور خدا کرده ظهور
به فلک می‌رود از طلعت زیبای تو نور
 
چهره پر خاک و لبت خشک و رخت همچو قمر
قل هو الله احد چشم بد از روی تو دور
 
نه همین ز آدمی و جن و ملک مثل تو نیست
بلکه در جنت و فردوس نباشد چو تو حور
 
چهره بنمای که دارم سخنی با تو ولیک
نتوانم که حکایت کنم الا به حضور
 
تا نمایی شب ما روز ز مهر رخ خویش
پا نه از خیمه برون همچو صباح دیجور 
 
مطلبم این‌که کنم حجت خود با تو تمام 
که بود با تو مرا حق قرابت منظور 
 
حیف از این قامت رعنا که درآید از پای 
آه از این رأس منور که شود از تن دور 
 
رحم برخود کن و ده دست ارادت به یزید 
تا تو را خانه آمال درآید معمور 
 
ور نه کاری کنم امروز که تا یوم نشور 
مردگان باز نشینند ز داغت به قبور 
 
جودیا کلک تو تا این رقم پر غم زد 
روح صاحب سخن اندر لحد آمد مسرور
33
0
موضوعشب تاسوعا و امانت نامه حضرت اباالفضل العباس (علیه السلام)
گریز
شاعرعبدالجواد جودی خراسانی
قالبغزل
سبک پیشنهادیمدح
زبانفارسی