ای برده ز مهد ناز جبرئیل برافلاکت

ای برده ز مهد ناز جبرئیل برافلاکت 
تا زینت عرش آید یکتا گوهر پاکت 
 
درگاه خلایق شد تا شام ابد کویت 
مسجود ملایک شد از صبح ازل خاکت 
 
گر عرش نمایی فرش گر شرق نمایی غرب 
امر است بر اقلیمت حکم است برافلاکت 
 
ترک از همه کردی تو در درک وصال دوست 
هم دوست و هم دشمن ماندند در ادراکت 
 
از حکم قضا چندان گشتی تو رضا از جان 
کاعدا ز قفا برند سر از بدن پاکت
 
نشنیده کسی از تن راسی ز قفا برند 
نزد که برم شکوه از قاتل بی‌باکت 
 
بر امر قدر آنقدر تن داده که بعد از مرگ 
تازند ز کین مرکب بر پیکر صد چاکت 
 
زهرا که تو را پوشید از رشته جان جامه 
کو تا نگرد این دم عریان به روی خاکت
 
فریاد که ظلم خصم معجر به سرم نگذاشت 
کز مهر کفن سازم بر قامت چالاکت 
 
زین غم که مرا در دل افکنده شرر جودی 
زود است بسوزاند در هم خس و خاشاکت
4
0
موضوعمناجات با امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
گریزمناجات ها و مصیبتهای حضرت زینب بعد از عاشورا حضرت زینب (سلام الله علیها)
شاعرعبدالجواد جودی خراسانی
قالبغزل
سبک پیشنهادیزبانحال
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت