چشمه‌ها جوشید و جاری گشت دریا در غدیر

چشمه‌ها جوشید و جاری گشت دریا در غدیر
باغ عشق و آرزوها شد شکوفا در غدیر
 
فصل باران بود و رویش، فصل سبز زیستن
خنده، گل می‌کرد بر لب‌های صحرا در غدیر
 
بود پیدا در زلال جاری تکبیرها
نقطۀ پایان عمر تشنگی‌ها در غدیر
 
جبرئیل آمد که: بلِّغ یا محمّد! زان‌که نیست
این تجلّی را مجال جلوه إلاّ در غدیر
 
 
رفت بالا از جهاز اشتران و خطبه خواند
خطبه‌ای شورآفرین و شورافزا در غدیر
 
تا که بردارد پیمبر پرده از رازی بزرگ
کرد بیرون زآستین دست خدا را در غدیر
 
عرشیان، در اشتیاق خاکیان می‌سوختند
تا علی با دست احمد رفت بالا در غدیر
 
«گفت: هرکس را منم مولا، علی مولای اوست»
کرد گل، گل‌نغمۀ احمد چه زیبا در غدیر...
 
دستِ رد بر سینه اغیار می‌زد آشکار
«عادِ مَن عاداهِ» او افکند غوغا در غدیر
 
گاه بیعت بود و، بدعت پا به پای فتنه‌ها
خیمه می‌زد در کنار آرزوها در غدیر
 
 
خشم‌های شعله‌ور، پژواک کینِ جاهلی
خطِّ سیر خود جدا کرد آشکارا در غدیر...
 
یاد دارید ای قیامت قامتان! مولا علی
از قیام خود قیامت کرد برپا در غدیر؟!
 
کهکشان در کهکشان، اشراق بود و روشنی
از طلوع آفتابِ عالم‌آرا، در غدیر
 
طور بود و نور بود و کشف و اشراق و شهود
شد بهشت آرزوها آشکارا در غدیر...
36
0
موضوعغدیر امیرالمومنین علی (علیه السلام)
گریز
شاعرمحمدعلی مجاهدی
قالبغزل
سبک پیشنهادینامشخص
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت