ما را که مُفلِسیم اگر هم خریده‌اند

ما را که مُفلِسیم  اگر هم خریده‌اند
لطفِ کریم بوده که دَرهم خریده‌اند
عاشق شدیم اگر همه‌اش کارِ عشق بود
عشاق را بدون نظر هم خریده‌اند
ما جنس بنجولیم، به دردی نمی‌خوریم
ما را - بدون هیچ ثمر هم - خریده‌اند
حتی قرار نیست دخیلِ درش شویم 
آن را که رد شده زِ گذر هم خریده‌اند
پیشِ کریم فرق ندارد زیاد و کم 
از جبرئیل تا دو سه پَر هم خریده‌اند
هِی بنده می‌خرند و هِی آزاد می‌کنند
آزاد کرده‌اند اگر هم خریده‌اند
 
گفتند ناسزا و ولی عاشقش شدند
از بِین دشمنان چقدر هم خریده‌اند
 
اصلاً به کم نمی‌رود این دستِ با کرم
ما را ببین به قیمت زَر هم خریده‌اند
این عشقِ داغ، سوختنش فرق می‌کند
در پیش فاطمه حسنش فرق می‌کند
اشراق می‌کنی و همه طور می‌شوند
انگور زاده‌ها همه انگور می‌شوند
اصلا نیاز نیست که ما دست و پا زنیم
اسباب عاشقی خودشان جور می‌شوند
با ابترانِ مکه بگو با همین حسن...
امشب حسودهای علی کور می‌شوند
دنیا به دست نسل خدیجه است، هر‌که هست
جز بچه‌های فاطمه هاشور می‌شوند
یکجا محمد است و علی هست و فاطمه
با جلوه‌ای که نور علی نور می‌شوند
برخیز از مسیر، برو، بند آمده است
گیسو بهم مریز که مسحور می‌شوند
باید که سجده کرد تو را قبلِ روز حشر
یک روز عاقبت همه مجبور می‌شوند
 
ما را به عشق پاره گریبان نوشته‌اند
بشکاف سینه را که "حسن جان" نوشته‌اند
 
باید که چشم‌های تو پیغمبری کند 
تو آمدی که فاطمه هم مادری کند
مدیون توست خانه‌ی سادات بعد از این
زهرا نشسته است علی پروری کند
شهر مدینه با تو بهم ریخت حق بده
در کوچه‌ها نبود کسی دلبری کند
در هر سحر نسیم خدا می‌وزد که باز 
در بِینِ گیسوان تو خنیاگری* کند
کُشتی بگیر تا که بگویند جان حسین
تاکه حسین، جای تو جلوه‌گری کند
این‌قدر هم بهانه به دست دلم مده
هر روز سجده‌ات کند و کافری کند
این نذر چشم ماست که جارو ببافد و
هر صبح بِینِ صحن تو رفتگری کند
 
ما را شریک خویش نموده عطای تو 
نیمی برای ماست و نیمی برای تو
 
تا که عوض نکرده علی قبله‌گاه را 
پنهان بکن نقاب بزن  قرصِ ماه را
باید جمل سوار ببیند حسن که هست
پیچانده‌ای به تیغ خودت رزمگاه را
راحت نشسته است علی بین رزم اگر
رفته حسن بهم بزند صد سپاه را
با نیزه‌ای که سینه‌ی لشگر شکافتی
برهَم زدی تَوَهّم آن فتنه‌گاه را
هر جا زدی به پشت سرِ تو حسین بود
دیدند وقت جنگ همه پادشاه را
رم کرده‌اند پیش تو انبوه راه راه 
بردار از جماعتِ حیران، نگاه را
راهی نمانده است مگر تار و مارِ جهل
بسته است ذوالفقارِ تو هر دو جناح را
 
دور و بر تو هیمنه‌ای از ملائکه است
فهماند تیغ تو پسر فاطمه که هست
 
باید برای خاک تو مرقد درست کرد
شهری به وسعت دو سه مشهد درست کرد
با اشک‌های عاشق و با خشت‌های دل
شهری به نام آل محمد درست کرد
ایوان طلای شاه نجف را دوباره ساخت
آنجا برای فاطمه گنبد درست کرد
با غنچه‌های یاس ضریح تو را کشید
دورش رواق‌های زبرجد درست کرد
باید که زائران تو را باخبر کنند
نقاره خانه‌های زبانزد درست کرد
در جمع خادمان مؤدب به سمت تو
راهی برای رفتن و آمد درست کرد
صحنی برای حضرت ام‌البنین ولی
باید که از بهشت سرآمد درست کرد
باید حرم برای تو قبل از ظهور ساخت
پایین پای فاطمه مسند درست کرد
 
آوای کربلا، حرمین است یا حسن
پنجاه و هشت سال حسین است با حسن
34
0
موضوعولادت امام حسن مجتبی (علیه السلام)
گریزمدح امام حسن مجتبی (علیه السلام)
شاعرحسن لطفی
قالبترکیب بند
سبک پیشنهادینامشخص
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت