قمری باز رسید و به دلم نور افتاد

قمری باز رسید و به دلم نور افتاد
ناخودآگاه مسیرم به رهِ طور افتاد
بیخبر بودم از آن حال و دلم شور افتاد
قافیه بر ورقم جفت شد و جور افتاد
 
گفت بنْویس که آن روح عبادات آمد
صلواتی بفرست عمه ی سادات آمد
 
دست بردم به قلم قافیه ام نام گرفت
نام زینب به لبم خورد و لبم جام گرفت
و از این حالت خوش سینه ام آرام گرفت
مهر او از دل من غصه ی ایام گرفت
 
ازقدومش به دلم شوق مناجات آمد
صلواتی بفرست عمه ی سادات آمد
 
عرض تبریک که یا فاطمه دختر زادی
دختری با جَنَم و هیبت حیدر زادی
کوثری بر نبی و کوثر دیگر زادی
بهرِ دین نبوی خودْ تو پیمبر زادی
 
دختر شیر خدا قبله ی حاجات آمد
صلواتی بفرست عمه ی سادات آمد
 
گفت در حالت بیداری و در خواب حسین
جان نثار توام ای حضرت ارباب حسین
شده از داغ تو جسمم به تب و تاب حسین
کوفه و شام شدم بهر تو نوّاب حسین
 
تبرِ بت شکن کوفه وشامات آمد
صلواتی بفرست عمه ی سادات آمد
126
0
موضوعولادت حضرت زینب (سلام الله علیها)
گریزمدح حضرت زینب (سلام الله علیها) | مناجات ها و مصیبتهای حضرت زینب بعد از عاشورا حضرت زینب (سلام الله علیها)
شاعرداریوش جعفری
قالبمربع ترکیب
سبک پیشنهادینامشخص
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت