طفل بودم که شدم من با محرم آشنا

طفل بودم که شدم من با محرم آشنا
من اگر اینجا نشستم مادرم کرده دعا
لقمۀ پاک پدر بوده اگر شکر خدا
رشتۀ عمرم گره‌ خورده به زلف روضه‌ها
 
بر مشامم می‌رسد هرلحظه بوی کربلا
 
شد محرم! آتشی در سینۀ ما ریختند
در دل ما نور و شور عشق را آمیختند
بلکه در عرش خدا پیراهنی آویختند
کاین چنین هر جای عالم شور محشر شد به پا
 
بر مشامم می‌رسد هرلحظه بوی کربلا
 
باز می‌بینی به رنگ خون، هلال ماه را
در میان هر محله چند خیمه‌گاه را
پرچم سبز و سیاه و سرخ ثارالله را
راه افتادند با شوری دوباره دسته‌ها
 
بر مشامم می‌رسد هرلحظه بوی کربلا
 
جای دارد سردرِ هر خانه باشد پرچمی
خیس گردد گونۀ دنیا به اشک نم نمی
آید از هر گوشه‌ای بر گوش آوای غمی
در عزای جان‌گداز خامس آل عبا
 
بر مشامم می‌رسد هرلحظه بوی کربلا
 
کربلا بسیار ابعاد وسیعی داشته
در مقام درس کُرسیِّ رفیعی داشته
در اطاعت از ولی جمع مطیعی داشته
عون و جون و سعد و عامر، ذوب در خون خدا
 
بر مشامم می‌رسد هرلحظه بوی کربلا
 
می‌شود درس وفا از ساقی لشگر گرفت
درس غیرت از جوانی چون علی‌اکبر گرفت
درس عفت را ز شخص دختر حیدر گرفت
درس تقوا را ز اولاد امام مجتبی
 
بر مشامم می‌رسد هرلحظه بوی کربلا
 
باید احیا کرد فصلِ روضه‌های خانگی
روضه بر پا کرد حتی باوجود سادگی
کرد تبیین معنی زن زندگی آزادگی
زینبش الگوی دوران است در حجب و حیا
 
بر مشامم می‌رسد هرلحظه بوی کربلا
 
صوت " هَل مِن ناصرت" وقتی طنین‌انداز شد
پای نامحرم که کم‌کم سمت خیمه باز شد
گریۀ اهل حرم بر غربتت آغاز شد
از حرم برخاست آنجا نالۀ واغربتا
 
بر مشامم می‌رسد هرلحظه بوی کربلا
 
بر تمام روضه‌ها و سفره‌ها برکت بده
مثل حُرّ و عابس و مسلم مرا عزت بده
تشنۀ آب فراتم ای اجل مهلت بده
تا بگیرم در بغل قبر شهید نینوا
 
بر مشامم می‌رسد هرلحظه بوی کربلا
35
0
موضوعورود و استقبال از محرم امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
گریزعاشورا امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان | عصر عاشورا، شام غریبان و اسارت کاروان امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
شاعرمهدی مقیمی
قالبمخمس
سبک پیشنهادینامشخص
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت