زغمت خون دلی نیست که در جامم نیست

زغمت خون دلی نیست که در جامم نیست
دور غم شاد اگر دور فلک رامم نیست
 
در فراق لب شیرین تو ای چشمه نوش
به لبت تلخی زخمی نه که در کامم نیست
 
بی تو شامی اگر ای وصل به صبح آوردم
خون بدست آر که دیگر طمع شامم نیست
 
آن چنان برده ز سر هوش من آن دانه خال
که پیم رفته بدام و خبر از دامم نیست
 
ای که انکار من از ناله شبگیر کنی
به چه آرام دهم دل که دل آرامم نیست
 
کفر زلف تو که ایمان مرا غارت کرد
گرش از دست دهم بهره ز اسلامم نیست
 
نام من رفت به عشق تو در آفاق هنوز
من و سرگرمی سودا خبر از نامم نیست
 
دست در حلقه آن زلف مسلسل نزنید
طاقت سنگ و تماشای در و بامم نیست
 
خیز تا رخت بسر منزل عنقا فکنیم
بیش از این حالت دمسازی انعامم نیست
 
کافرم من اگر از کوی تو برتابم روی
گرچه بر خوان تو مهمانم و اکرامم نیست
 
نیّر ار ساقی حشرم ندهد جام مراد
وای بر من که چو زاهد رگ ابرامم نیست
 
علی آن کعبه مقصود کز آغاز وجود
جز بسوی حرم درگهش احرامم نیست
99
0
موضوعمدح | مناجات با امیرالمومنین علی (علیه السلام) | امیرالمومنین علی (علیه السلام)
گریز
شاعرنیر تبریزی
قالبغزل
سبک پیشنهادیمناجات,مدح
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت