آمد مه غم بهر عزاداری زینب

آمد مه غم بهر عزاداری زینب
شد موسم غمخواری بی‌یاری زینب
 
***کو شیر خدا شاه نجف تا که بیاید
در کرب و بلا بهر هواداری زینب
 
فریاد که از ظلم یزید آن سنگ می‌شوم
فرزند نبی کشته شده بی‌کس و مظلوم
 
***خون شد دل حیدر ز علمداری کلثوم
سوزد دل زهرا ز جلوداری زینب
 
سرو قد اکبر چو در آن دامن صحرا
افتاد ز شمشیر ستمکاری اعدا
 
***زد طعنه سنان گاه به دلداری لیلا
خندید گهی شمر به غمخواری زینب
 
بنشست چو شمر شقی آن کافر دوران
بر سینه بی‌کینه سلطان شهیدان
 
***می‌گفت که ای شمر مبر با لب عطشان
سر از تتنم آخر بنگر زاری زینب
 
بردند چو از رخ رقیه شام نقابش
بستند چو بر گردن و بازوی طنابش
 
***می‌کرد ز غم روی تضرع سوی بابش
کای باب نداری خبر از زاری زینب
 
آن شب که روان شدی به سوی کوفه ویران
دادند بوی جا ز جفا گوشه زندان
 
***می‌بود در آن نیمه شب ناله طفلان
در کوفه غم مونس بیداری زینب
 
در شام به ویرانه چو دادند مکانش
خون گشت چو (صامت) ز بصر اشک روانش
 
***شاه شهداء دید چو بی‌تاب و توانش
آمد بسر از بهر پرستاری زینب
26
0
موضوعورود و استقبال از محرم امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
گریزمناجات ها و مصیبتهای حضرت زینب بعد از عاشورا حضرت زینب (سلام الله علیها) | عصر عاشورا، شام غریبان و اسارت کاروان امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
شاعرمیرزا محمد باقر صامت بروجردی
قالبمسمط
سبک پیشنهادینوحه
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت