وقتی قدم به خاک زدی، خاک جان گرفت

وقتی قدم به خاک زدی، خاک جان گرفت
آئینه‌ای ز نور تو هفت آسمان گرفت
 
چشمت که باز شد، به خدا جز خدا ندید
هفت آسمان ز نور تو رنگین‌کمان گرفت
 
گلزار وحی با تو نه تنها بهشت شد
عطر بهشت از تو تمام جهان گرفت
 
کعبه ز یمن آمدنت غرق شور شد
بطحا ز شوق، رونق باغ جنان گرفت
 
زیباترین پدیده‌ی تاریخ شد پدپد
وقتی رسولِ نور، تورا در میان گرفت
 
یک فاطمه به خلقت خود داشت کردگار
او را ز حق، خدیجه کنون ارمغان گرفت
 
حوا به پاس دیدن رخسارت از بهشت
در دست خویش، دسته گل ارغوان گرفت
 
جبریل آن پرستوی قدسی، به پاس تو
بر بام بوستان نبوّت مکان گرفت
 
فضّه زفیض خدمت این آستان نور
از ابر رحمت تو به سر، سایبان گرفت
 
با دیدن جلال تو هرگز عجیب نیست
انگشت حیرتی که فلک در دهان گرفت
 
قرآن کتاب نور خدا در مدیح توست
باید تو را ز مصحف قرآن نشان گرفت
 
ای آفتاب عصمت کبرای حق! دلم
در سایۀ محبت تو آشیان گرفت
 
چون خط نور می‌گذرد از پُل صراط
هرکس که از ولای تو خط امان گرفت
 
هر دل که شمع محفل زهرا و آل شد
پروانۀ بهشت از این خاندان گرفت
 
دیگر چه می‌توان به مدیحت نوشت و گفت
وقتی قلم ز دست فتاد و زبان گرفت
 
امشب شبی خوش است «وفایی» که می‌توان
حاجات خویش را ز امام زمان گرفت
47
0
موضوعولادت حضرت زهرا (سلام الله علیها)
گریزمدح حضرت زهرا (سلام الله علیها)
شاعرسید هاشم وفایی
قالبغزل
سبک پیشنهادینامشخص
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت