هیچ می دانی چه باشد نیستی

هیچ می دانی چه باشد نیستی
نیستی خود را بدان تا کیستی
 
نیستی چبود همه نقصان تو
عجز و جهل و حاجت و خذلان تو
 
ضعف و بیم و ناتوانی و قصور
حیرت و تردید و تشویش و فتور
 
جمله ی اینها تویی ای کیقباد
کن سپند آتش بخود دم ان یکاد
 
پس فنا آن باشد ای صاحب قلیچ
کادمی خود را نبیند غیر هیچ
 
آنچه غیر از هیچ بیند از خدا
هیچ بیند او خود از سر تا بپا
 
با نوا گوید همی بیتاب و پیچ
هیچ هستم هیچ هستم هیچ هیچ
 
آنچه هست از توست ای عین الحیات
خواه فعل و خواه وصف و خواه ذات
 
گر مرا بودی بود از بود توست
ور وجودی رشحه ای از جود توست
 
نی همین دانستن و گفتن چنین
نیست کافی در فنا علم الیقین
 
بلکه می باید عیان دیدن همین
تا شود حاصل تورا عین الیقین
 
تا ببینی آنچه می بینم عیان
پا نهی بر فرق گنج شایگان
 
گر نبودی گوش نامحرم براه
ور نبودی فطنت یاران تباه
 
اندر اینجا گفتنیها گفتمی
ای بسی درهای زیبا سفتمی
 
چشم ظاهربین بهم بنهادمی
وین دو لعل درفشان بگشادمی
 
در میان معرکه استادمی
داد معنی بهر یاران دادمی
 
چون کنم هستند یارانم خنک
همنشینانم همه ذات الحبک
 
نی کسی در نزد استاد خوانده است
نی کسی را فهم این مطلب در است
 
لب به بند اینجا زبان کوتاه کن
سر چو شاه اولیا در چاه کن
 
چون پری از دیدها مستور باش
همچو مه در اقتباس نور باش
 
همچو مه دنباله خورشید گیر
نور از آن خورشید پرتمجید گیر
 
خواه بدرت سازد و خواهی هلال
در محاقت افکند یا در وبال
44
0
موضوعمدح امیرالمومنین علی (علیه السلام)
گریز
شاعرحاج ملا احمد بن محمد مهدی فاضل نراقی (صفایی)
قالبمثنوی
سبک پیشنهادیمدح
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت