بیا ساقی بده ساغر به عشق ساقی کوثر

بیا ساقی بده ساغر به عشق ساقی کوثر
دماغ جان ز می کن تر بعشق ساقی کوثر

بدردم چاره جوئی کن خلاص از زر دروئی کن
کرم کن باده احمر بعشق ساقی کوثر

از آنمی کاتش افروزد گهی سازد گهی سوزد
بزن بر خرمنم آذر بعشق ساقی کوثر

من آنمرغ خوش الحانم که روز و شب غزلخوانم
کنم پیوسته افغان سر بعشق ساقی کوثر

فلک گر آتش افروزد دو صد نوبت پرم سوزد
بر آرم بار دیگر پر بعشق ساقی کوثر

نه من تنها رهش پویم نه من سر گشته اویم
که گردد گنبد اخضر بعشق ساقی کوثر

بمانند من حیران شب و روزند سر گردان
مه و مهر انجم و اختر بعشق ساقی کوثر

من مسکین نالایق نه امروزم بوی عاشق
که من زادستم از مادر بعشق ساقی کوثر

خوشا آنکه خوشا آندم که رخت از اینجهان بندم
برآید روحم از پیکر بعشق ساقی کوثر

چو روز رستخیز آید که هول هرکس افزاید
روم مستانه در محشر بعشق ساقی کوثر

غلام او صغیرم من ز عشقش ناگزیرم من
سرشته طینتم داور بعشق ساقی کوثر

152
0
موضوعمدح امیرالمومنین علی (علیه السلام)
گریز
شاعرصغیر اصفهانی (ره)
قالبقصیده
سبک پیشنهادیمدح
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت