- صفحه اصلی
- ای دل تو ندانستی قدر گل و بستان را
ای دل تو ندانستی قدر گل و بستان را
لینک
https://ayohalmazloom.com/p-10674
ای دل تو ندانستی قدر گل و بستان را
بیهوده چه می نالی بیداد زمستان را
ظلمات شب هجران بیهوده ندادندت
تو قدر ندانستی آن چشمه حیوان را
مغرور شدی ای دل در گلشن وصل از بخت
بایست کشید اکنون این رنج بیابان را
صد بار تو را گفتم دیوانگی از سر نه
ترسم که دهی از دست آن زلف پریشان را
دلبسته این دامی، مرغابی این دریا
کم شکوه نما ای دل این وحشت طوفان را
در بزم چمن بنگر، کان مرغ پسند افتد
کز سینه برون آرد دلسوزتر افغان را
گل خرم و سرو آزاد، بلبل همه در فریاد
الحق که ستم کردند مرغان خوش الحان را
کی نام ترا می برد دل روز ازل ای عشق
در خواب اگر می دید هنگامه ی هجران را
در فصل گلم آن کو در کنج قفس افکند
می برد ز یادم کاش شبهای گلستان را
تنها ز تو دردی ماند ای مونس جان با من
خواهم که نخواهم هیچ با درد تو درمان را
تا رفت ز کف جانان دشمن شده ام با جان
بیدل چه کند دل را، عاشق چه کند جان را
دیگر هوسی ما را جز وصل تو در سر نیست
رحمی کن و یادی کن این بی سر و سامان را
ای عاشق شیدایی بشنو سخنی از من
هرچند که نتوانی هرگز شنوی آن را
در بزم وصال دوست از جام جمال دوست
چون مست شدی مشکن پیمانه و پیمان را
93
0
موضوعمناجات با چهارده معصوم
گریز
شاعرعماد خراسانی
قالبقصیده
سبک پیشنهادینامشخص
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت
بنویسید که عشق است به هرجا ببرند
موضوعچهارده معصوم
آدم که عاشق میشود فکر خطر نیست
موضوعچهارده معصوم
همه َش براى خودت، آبرو به ما ندهید
موضوعچهارده معصوم
محضر او نباید از دردِ دوری و درد هجر صحبت کرد
موضوعچهارده معصوم
دوستت دارم و دانم که تویی دشمن جانم
موضوعچهارده معصوم
گریزچهارده معصوم
با گریه نوشت .... با چه حالی میرفت
موضوعچهارده معصوم
تو که یک گوشه چشمت غم عالم ببرد
موضوعچهارده معصوم | چهارده معصوم
مادر مرا گرفت در آغوشش، در کنج زیر پله هراسان بود
موضوعچهارده معصوم
گریزامام زمان (عج)