ایها المظلوم-ayohalmazloom
شعر و اشعار ولادت امام زمان و صوت سبک و گریز اشعار
لطفاً برای جستجوی گریز های متفاوت در این مناسبت به کادر جستجوی گریز در سمت راست صفحه مراجعه فرمایید
نمایش هر صفحهمورد
باز دل، چلّه‌نشینِ حرمِ راز شده‌ست
مرغِ شب با نفس صبح، هم‌آواز شده‌ست
باز با دست سحر، پنجره‌ها باز شده‌ست
باز فصلِ سفرِ چلچله آغاز شده‌ست
 
با نسیمی که به دل‌جویی من می‌آید
باز عطر گل نرگس ز چمن می‌آید
 
این گل لاله، که زیبایی بی‌حدّ دارد
در چمن تازگی و لطف مجدّد دارد
نکْهت فاطمه و عطر محمّد دارد
آفرینش به لبش، ذکر خوش‌آمد دارد
 
این گل سرخ، که از گلبن توحید شکفت
هر که دیدش، «زَهَقَ الباطِلُ و جاءَ الحَق» گفت
 
جلوۀ «وَالقمر» و آیت «وَالعصر» آمد
رحمت واسعۀ بی‌حد و بی‌حصر آمد
فتح نزدیک شد و، زمزمۀ نصر آمد
کارفرمای دوعالم، ولیِ‌ عصر آمد
 
گرچه در خوشدلی فاطمه، تردیدی نیست
زادروز پسرش هست، ولی عیدی نیست
 
چه بگویم که مرا عقدۀ عالَم به گلوست
داستان من و غم، خاطرۀ سنگ و سبوست
کی شود پرده به یک سو رَوَد از چهرۀ دوست
«آن سفر کرده که صد قافله دل، همره اوست»
 
عید روزی‌ست، که بارد به جهان ابرِ کَرم
مصلح کل بزند تکیه به دیوارِ حرم
 
عید روزی‌ست، که آفاق گلِ نور شود
از جهان، سایۀ بیدادگران دور شود
روز نابودی تزویر و زر و زور شود
یعنی از پرتو موسی، همه جا طور شود
 
عید روزی‌ست، که آفاق منوّر گردد
باغ سرسبز شود، باز ورق برگردد
 
عید روزی‌ست، که دل‌ها شود از غصه جدا
روز آغاز ثمربخشی خون شهدا
برسد پرتو روشنگر مصباح هدی
تکیه بر کعبه زند منتقم خون خدا
 
بشنود گوش فلک، صوت خوش تکبیرش
دولت عدل شود، دولت عالم‌گیرش
 
عید روزی‌ست، که با عشق، هم‌آهنگ شود
عرصه بر تهمت و تزویر و ریا تنگ شود
نرم، چون آب، دلِ سخت‌تر از سنگ شود
باغ سرسبز و نشاط‌آور و گل‌رنگ شود
 
عید روزی‌ست، که ایمان و امان تازه شود
یک چمن لالۀ پرپر شده، شیرازه شود
 
ای که جبریل امین، پیک پیام‌آور توست
ای که عیسای نبی، روز فرج، یاور توست
سرمۀ چشم ملائک، همه خاک در توست
چشم بر راه ظهورت به خدا، مادر توست
 
تو بیا! تا غم عالم، همه از دل برود
کشتی از دامن توفان، سوی ساحل برود
ای طلوع صبحدم! نور دگر آورده‌ای
آفتابی، بهتر از شمس و قمر آورده‌ای
شاهدی از جان و دل محبوبتر آورده‌ای
یا که وجه الله بر اهل نظر آورده‌ای
مُصلح کل! حجّت ثانی عشر آورده‌ای
 
مهدی موعود کز خلق خدا او را سلام
 
آسمان! امشب چه سیمای تو روحانی شده
دامنت چون قلب نرگس، پاک و نورانی شده
سینه‌ات لبریز از انوار ربّانی شده
صحنه‌هایت روضۀ سر سبز رضوانی شده
ماه با لبخند، گرم نور افشانی شده
 
تا طلوع صبح، دور سامره گردد مدام
 
ای زمین! آغوشِ جان بگشا که جانان‌ست این
سامره! تطهیر کن خود را که قرآن‌ست این
آسمان! در بر بگیرش، یک جهان جان‌ست این
سیزده معصوم را روح است و ریحان است این
قلب قرآن، هستی دین، رُکن ایمان است این
 
خود امام و یازده آباء معصومش امام
 
ای ز آوای تو قرآن مفتخر! قرآن بخوان
ای دمت از فیض عیسی خوب‌تر! قرآن بخوان
ای شده پروانه‌ات مرغ سحر! قرآن بخوان
ای یگانه مصلح کلّ بشر! قرآن بخوان
ای نوایت خوشتر از جان! بر پدر قرآن بخوان
 
تا ببوسد لعل لب‌های تو را با احترام
 
سامره جان شد که این نوزاد جانان من است
نرجس پاکیزه دامان گفت: ریحان من است
عسکری بوسید لب‌هایش که قرآن من است
عیسی مریم به وجد آمد که این جان من است
شب ندا در داد: این ماهِ فروزان من است
 
صبح گفتا: از زمین تابید خورشیدم به بام
 
پاک جسم و پاک جان و پاک باب و پاک مام
سرو قد، گل‌چهره، شورانگیز لب، شیرین کلام
کبریایی جاه و احمد طینت و حیدر مقام
فاطمی خو، مجتبایی حلم، ثارالله قیام
مو کمند و ابرویش شمشیر و مژگانش سهام
 
تا که اش گردد شکار و تا که اش افتد به دام
 
کعبه می‌خندد که آغاز ظهورش در من است
مکّه می‌بالد که آثار عبورش در من است
کوفه می‌نازد که تشریف حضورش در من است
کربلا گوید که اشک و سوز و شورش در من است
دل ندا در داد کاین خورشید، نورش در من است
 
جان به طوف مهد او چون زائر بیت الحرام
 
دُرّ دندانِ پیمبر، انتظارش می‌کشد
صورت خونینِ حیدر، انتظارش می‌کشد
سینۀ مجروح مادر، انتظارش می‌کشد
مجتبی با سوز دیگر، انتظارش می‌کشد
زخم ثارالـلَه به پیکر انتظارش می‌کشد
 
تا نیاید او، نیابد زخم قرآن التیام
 
ای ز پشت ابر غیبت خلق را خورشید و نور
ای فروغت کرده پیش از خلقتِ عالَم ظهور
ای وجودت غایب و خَلق جهانت در حضور
یابن کوثر، یابن طاها، یابن یاسین، یابن طور
تو به ما نزدیک‌تر از مایی و ما از تو دور
 
ما ز تو اعمی و تو پیداتر از ماه تمام
 
باغبانا! بار دیگر در گلستان بازگرد
یوسفا! از چاه کنعان سوی کنعان بازگرد
موسیا! بر کشتن فرعون و هامان بازگرد
عیسییا! تا جان دهی بر جسم بی جان بازگرد
احمدا! بر یاری اسلام و قرآن بازگرد
 
حیدرا! در دست تو زیباست تیغ انتقام
 
ای وصالت آرزوی دوستان! هجران بس است
ای بباغ آفرینش باغبان! هجران بس است
ماه کنعان! آفتاب مصر جان! هجران بس است
سیّدی! الغوث الغوث الامان، هجران بس است
مصلح کل، مهدی صاحب زمان، هجران بس است
 
تا به کی "میثم" بریزد بی تو خونِ دل به جام
گفتم به دل، که وقت نیایش، شب دعاست
پرواز کن که مقصد من «سُرّ من رآ»ست
 
آنجا که هست، آینهٔ شادی و سرور
اشراق عشق و عاطفه و جلوه‌گاه نور...
 
آنجا که انبیا همه هستند در طواف
آنجا که عشق و عاطفه دارند اعتکاف...
 
آنجا که دیده‌ها، پلی از آب بسته‌اند
یعنی دخیل اشک به «سرداب» بسته‌اند...
 
چشم هزار ماه جبین، مشتری اوست
نقش نگین وحی، در انگشتری اوست
 
محبوب نازنین سراپردهٔ خداست
در کائنات، رحمت گستردهٔ خداست
 
چون روح، در تمامی اعصار جاری است
جان جهان، ذخیرهٔ پروردگاری است
 
سنگ بنای کعبه، سیاهی خال اوست
وجه خدای جَلَّ جَلالُه، جمال اوست
 
جانْ بی‌فروغ طلعت او جان نمی‌شود
او حجت خداست که پنهان نمی‌شود
 
روزی که ظلم پُر کند آفاق دهر را
احلی من العسل کند این جام زهر را
 
آن روز، روز سلطنتِ داد و دین رسد
یعنی زمین، به ارث به مستضعفین رسد...
 
پُر می‌کند ز عدل خود این خاک تیره را
آیینهٔ بهشت کند، این جزیره را
 
یوسف به بوی پیرهنش زنده می‌شود
دل‌های مرده با سخنش زنده می‌شود...
 
او را بخوان در آینهٔ ندبه و سمات
فرزندی از سلالهٔ طاها و محکمات
 
روی لبش تلاوت لبیک دیدنی‌ست
آری دعای او به اجابت رسیدنی‌ست
 
احیاگر معالِم دین خداست او
شمس‌الضحای روشن و نورالهداست او
::
الهام، کم گرفتی از آن فاطمی‌نَفَس
با خود حدیث نَفْس کن، ای مانده در قفس
 
یک‌بار خوانده‌ای، که جوابت نداده‌اند؟
آتش گرفته‌ای تو و آبت نداده‌اند؟
 
تکرار کن به زمزمه در سجده و رکوع
ای دیدگان شب‌زده! «فَلْتَذْرَفِ الدُّموع»...
 
ای حُسنِ مطلع همهٔ انتخاب‌ها
تو آفتاب حُسنی و ما در حجاب‌ها
 
مضمون بکر و ناب «مناجات جوشنی»
فرزند اخترانِ درخشان و روشنی...
 
دیشب به خوابم آمدی ای صبح تابناک
خواندم «متی ترانا» گفتم «متی نراک»
 
«یا ایها العزیز!» ببین خسته حالی‌ام
چشمان پُر ستاره و دستان خالی‌ام
 
ماییم آن خسی که به میقات آمدیم
شرمنده با «بضاعت مزجات» آمدیم
 
شام فراق سورهٔ والیل خوانده‌ایم
یوسف ندیده «اَوفِ لَنا الکَیل» خوانده‌ایم
 
یا ایها العزیز! به زیبایی‌ات قسم
بر حُسن بی‌بدیل و دل‌آرایی‌ات قسم
 
دل‌ها ز نکهت سخنت، زنده می‌شود
عالم به بوی پیرهنت، زنده می‌شود
 
صبح وصال تو، شبِ غم را سحر کند
آفاق را نگاه تو زیر و زِبَر کند
 
موسی تویی، مسیح تویی، مکه طور توست
شهر مدینه چشم به راهِ ظهور توست
 
تنها نه از غمت دل یاران گرفته است
چشم بقیع، تَر شده، باران گرفته است
 
شعرِ «شفق» حدیثِ زبانِ دلِ من است
تکرار نام تو، ضَرَبان دل من است
باز قدسی‌نفسان زمزمه‌پرداز شدند
به سوی سامره آماده‌ی پرواز شدند
چهره‌ها با گل لبخند و شعف باز شدند
بلبلانِ چمنِ حُسن در آواز شدند   
 
نورِ شادی به زمین و به فلک موج زند
از فلک تا به زمین، فوج ملک موج زند
 
باز هم شاهد غیبی به شهود آمده است
پیک شادی به سلام و به درود آمده است
چه وجودی‌ست که اکنون به وجود آمده است
این خبر چیست که جبریل فرود آمده است؟! 
 
محشری گشت به‌پا گر که قیامت کردند
همـه در هاله‌ای از نور اقـامت کردند
 
نوری از بیت ولایت شده پیدا امشب
که از او گشته جهان غرق تجلا امشب
همه عالم شده چون وادی سینا امشب
مات از این نور بُوَد دیده‌ی موسی امشب
 
عشق پرسید چرا همهمه برپا شده است
همه گفتند که مهدی‌ست هویدا شده است
 
برهمه خلق جهان خیر کثیر آمده است
سوره‌ی نور خداوندِ قدیر آمده است
به محمد، به علی، باز نظیر آمده است
هاشمیون همه را ماه منیر آمده است
 
او بُوَد جنت ما، کعبه‌ی ما، مقصد ما
خال رخساره‌ی او شد حجرالاسود ما
 
هستی از یُمن قدومش ز غم آزاد بُوَد
خُرم از جلوه‌ی او گلشن ایجاد بُوَد
این همان وعده‌ی موعود و خداداد بُوَد
هرکه شد منتظر مَقدم او شاد بُوَد
 
آری ای اهل ولا! موسم دیدار شده
آیت نَصــرُ مِــنَ الله پــدیــدار شده
 
غرق آیات مبین است رخ رخشانش
شب‌نشینانِ سماوات همه حیرانش
عرشیان مات ز قدر و شرف و ایمانش
کرده در عرشِ خداوند سه شب مهمانش
 
در سماوات کنون فصل گل و هم عهدی‌ست
میزبانْ خالق و مهمان عزیزش مهدی‌ست
 
خیز کز مقدم مولا همگی بنده شویم
همچو گل‌ها ز نسیم سحری زنده شویم
پیرو مکتب آن دولت پاینده شویم
نکند روز وصالش همه شرمنده شویم
 
دل او را همــه با پیــروی‌اش گرم کنیم
همه در محضر اوئیم، از او شرم کنیم
 
همه گویند «وفایی» گل توحید کجاست
مروه پرسید کجا، کعبه بپرسید کجاست
آن دل‌انگیزترین مایه‌ی امید کجاست
آفتاب دل زهرا، گل خورشید کجاست
 
کاش ما را ز وفا ره به حضورش بدهند
عیدی ما همه را حکم ظهورش بدهند
مژده بیداردلان! پیک سحر در راه است
شب دلواپسیِ منتظران کوتاه است
 
همه‌جا صحبت درمان تب سختی‌هاست
همه‌جا حرفْ سرِ نسخه‌ی خوشبختی‌هاست
 
گوش کن! زمزمه‌ی خاتمه‌ی تاریکی‌ست
خیمه‌ی حضرت خورشید، همین نزدیکی‌ست!
 
گوش کن لایحه‌ی دولت خوش‌عهدی را
بر دماوند بزن پرچم یا مهدی را
 
شوق دیدار رسانده‌ست به لب جان‌ها را
بوی اسپند قرق کرده خیابان‌ها را
 
خبر این‌بار دقیق است! می‌آید منجی
وعده‌ی عهد عتیق است، می‌آید منجی
 
لوح محفوظ بشارت به ظهورش داده
دل به آن لهجه‌ی آرام و صبورش داده
 
می‌رسد بت شکنی! چون بت و نمرودی هست
قول قرآن و زبور است که موعودی هست
 
گفته انجیل که فریادرسی می‌آید
صبح آدینه مسیحا نفسی می آید
 
دو قدم مانده فقط! خسته شدن بی معناست
پشت این گردنه‌ی سخت، بهشتی پیداست
 
عمر دجال به فردا نرسد، کوتاه‌ست
باخبر باش! خبرهای خوشی در راه‌ست
 
ذوالفقار خِردش مصلح کژ تابی‌‌ها
برسد کاش به گوش کر وهابی‌ها
 
کعبه آماده‌ی اثبات مسلمانی‌هاست
نوبت بستن پرونده‌ی سفیانی‌هاست
ای رفیق امروز خاک ما طلا شد یا نشد
بخت از خواب زمستانیش پا شد یا نشد
این دل وامانده ام حاجت روا شد یا نشد
نیمه ی شعبان قرارم کربلا شد یا نشد
 
مست مستم کوچه کوچه میزنم هرخانه را
تا ببینند اهل شهر امشب من دیوانه را
 
چهارده قرن است ماه و سال ما تکراری است
امشب اما از بهشت امواج کوثر جاری است
هرکسی امشب سرش برروی یک دیواری است
افضل اعمال عاشق ها امانتداری است
 
پس تو امشب مستی مارا ببین و دم نزن
حرف عاشق بودن ما را به نامحرم نزن
 
عشق مارا از صف اغیار منفک میکند
کوری هرکس به خوشحالی ما شک میکند
حق تعالی امشب مارا مبارک میکند
فاطمه “عجّل فرج” در مصفحش حک میکند
 
از رسولان الهی تا امامان گرام
یک قصیده در پی یک مصرع حسن ختام
 
تا به کی تاریک باشد آسمان سامرا
می‌دمد خورشید ما از پادگان سامرا
چشم و قلبت روشن ای مرد جوان سامرا
یک جهان هستند از امشب در امان سامرا
 
باد از بام بهشت امشب خبر آورده است
خوش به حال نوکران نرجس پسر آورده است
 
این پسر جان است و جانان است و ایمان همه
حرف هایش خط به خط آیات قرآن همه
گیسویش آرامش حال پریشان همه
پس نگو دیگر به او خورشید پنهان همه
 
او همیشه حاضر است و آنکه پنهان است ما
چشم او باز است و آنکه چشم خودرا بست ما
 
عاشقان دیوانه ی روی نگار آخری
نام او مهدی.ست، تنها یار،یار آخری
سفره دار آخری، دلدل سوار آخری
میرسد یکروز صاحب ذولفقار آخری
 
نعره ی یا فاطمه در دشت و هامون میکشد
آن دو تا نامرد را از خاک بیرون میکشد
 
اینهمه گفتیم از مهدی آل مصطفی
اینهمه گفتیم ازآن آقایی و شور و صفا
ما کجا هستیم؟فکر درهم و فکر شفا
نوکرانش بیخیال و دوستانش بی وفا
 
هرچه گفتیم عاشقیم افسوس لاف و لاف بود
در پی دنیا گدای غافلش علّاف بود
 
مرهم مردم شدیم و مرهم او نیستیم
آدم مردم شدیم و آدم او نیستیم
همدم مردم شدیم و همدم او نیستیم
محرم مردم شدیم و محرم او نیستیم
 
جای دست باز او رو به کس و ناکس زدیم
دست خود آورد سوی ما ولی ما پس زدیم
 
مطمئنم راه ما آخر به کویش میرسد
نوکر بیچاره هم به آرزویش میرسد
گفت سائل از کدامین سمت بویش میرسد؟
گفت در هر خیمه ای حرف عمویش میرسد
 
به تمنای فرج رخصت بگیر از فاطمه
با خود صاحب زمان بنشین کنار علقمه
 
ای عمو ای خوش قدوبالا چرا پس کم شدی؟
ابرویت کو چشم هایت کو چرا درهم شدی؟
چون کمان حرمله از چند قسمت خم شدی
با خبر از حمله ی یک مشت نامحرم شدی؟
 
بعد تو این روضه ها اوج مصیبات من اند
زینب السادات را خولی و اخنس میزنند
نوری ز مشرق اَبَدیَّت بلند شد
طوفان بی امان حقیقت بلند شد
دنبال خاک بود خدا روز خلقتش
برخاست شخص حیدر و تربت بلند شد
کعبه جوابگوی علی‌دوست‌ها نبود…
ایوان‌طلای مرقدِ حضرت بلند شد
حَظّی میان هروله‌هامان نداشتیم…
ذکرِ علی ز گوشه ی هیئت بلند شد
وقتی که در به دست علی کَنده شد ز جا
فریاد هرچه قلعه به حیرت بلند شد
تا مرتضی گره به دو ابروی خود کشید
در گردنِ بشر رگِ غیرت بلند شد
گفتی:امیدتان؟!..،همه گفتیم:فاطمه
مادر همیشه وقت شفاعت بلند شد
این خاک،شیعه‌خانه‌ی ذُرّیّه ی علی است
ایران همیشه پای ولایت بلند شد
ما را گدای نیمه‌ی‌شعبان خویش کرد
عطری که دور سفره ی غیبت بلند شد
 
لب‌تشنگان چشمه‌ی جانیم تا ابد
ما نان‌خورِ امام‌ِ زمانیم تا ابد
 
پلکی بزن..،خزان “زمین” را بهار کن
این سالخورده را به جوانی دچار کن
اسفندها به یُمن شما عید می شود
کهنه‌لباس جامعه را نونوار کن
دلداده‌هات حسرت دلبر کشیده اند
خود را برای این همه عاشق، نگار کن
دُکّان دردِ دوری خود را بیا..،ببند
غم را ز شغل دائمی اش برکنار کن
هوش از سر همه بِبَرَد خنده های تو…
روی نقاط ضعفِ دلِ شیعه کار کن
گردن‌کشیِ یاغیِ عشق‌ات حکایتی است…
ما را ذبیح ‌های دمِ ذوالفقار کن
موری به پیشگاه سلیمان رسیده است
ما را به روی فرش وصالت سوار کن
کعبه به شوقِ تکیه ی تو ایستاده است
فکری به حال خانه ی پروردگار کن
مستت به جز شراب نجف، مِی نمی خورد
این باده را نصیب گدای خُمار کن
صحرانشین! کجای جهان خیمه‌گاه توست؟!…
کُنجی برای گریه ی ما اختیار کن
 
زهرم..،بگو بدل به عسل می کنی مرا
آخر میان گریه،بغل می کنی مرا
 
فقرِ مرا اگرچه جهانی جواب کرد
دستت گرفت کاسه ی من را..،ثواب کرد
بخشندگیِ تو به حسن‌جان کشیده است
این لُطف را عمو‌ی کریمِ تو باب کرد
روشن‌ترین توسل خورشیدها..،سلام!
ذکرت دعای شبزده را مستجاب کرد
نام تو رمز سروری کشور من است
پیرِ خُمِین با دم تو انقلاب کرد
وقتی که گفت نوح قبیله:خَدَمتُهُ…
یعنی به روی نوکری ما حساب کرد
ما نوکریم..،نوکر جدِّ غریب تو
ما را به این لقب خودِ زهرا خطاب کرد
” هیئت؛ کلاس درس ولایت‌شناسی است “
روضه ، مرا به کار برایَت مُجاب کرد
“یامهدی” است باطن هر “یاحسینِ” ما…
پس سینه‌زن مسیرِ درست،انتخاب کرد
 
قلبی که پای هجر نسوزد..،کباب باد
آن مجلسی که از تو نگوید خراب باد
 
دستم هنوز طرح کبوتر نمی کشید
یعنی دلم به شوق شما پر نمی کشید
قصدم خودِ تویی..،بخدا نان نخواستم
بوی غذا مرا دمِ این در نمی کشید
خیلی برای آمدنت کم گذاشتم
وَرنه،خجالت این همه..،نوکر نمی کشید
هرکس مُفید بود برایت..،”مُفید” شد
غیر از تو را به مُصحَف و منبر نمی کشید
عُمر پدر به دیدن روی تو قَد نداد
از شِدَّتِ فراق تو دیگر..،نمی کشید
غرق گناه بودم اگر فاطمه نبود
دست مرا اگر خودِ مادر نمی کشید…!؟
ما غیر کربلا که به جایی نمی رویم
میل گدا به اینور و آن‌وَر نمی کشید
هرگز کسی به غیر همین تشنه‌لب..،چُنین
در قتلگاه جام بلا سر نمی کشید
با چکمه روی سینه ی او می نشست شمر…
از کار خویش دست هم آخر نمی کشید
بعد از حسین بود..،سنان رفت در حرم…
ای کاش ختم روضه به معجر نمی کشید
 
پنجا‌ه‌سال‌پرده‌نشین پیرِ پیر شد
با شمر،عمه‌جان شما هم مسیر شد
ای منتظران مژده که آمد گه دیدار
بر بام برآئید که شد ماه پدیدار
 
از خانه درآئید که جانان ز ره آمد
جان پیشکش آرید که زر نیست سزاوار
 
آن شاهد غیبی که نهان بود، به پرده
از پرده به بزم آمد و از بزم به بازار
 
باز آمد و از رنگ رخ و جلوه ی بالاش
شد کلبه ی ما رشک چمن غیرت گلزار
 
از شهد لب و شور دل آشوب کلامش
عالم شکرستان شد و آفاق نمکزار
 
برخاست شمیم خوش آن طره ی مشکین
یا قافله ی مشک رسیده است زتاتار
 
تا باد گذر کرده به چین سر زلفش
آفاق معطر شده چون طلبه ی عطار
 
ای شیخ مکن منع من از عشق نکویان
کز منع توام حرص فزون گردد و اصرار
 
از سبحه و دستار مرادی نتوان یافت
مقصد مطلبی، طره ی دلدار به دست آر
 
با ما مکن از سبحه و دستار حکایت
رندانه سخن گوی ز زلف و رخ دلدار
 
عید است نگارا، پی شیرینی احباب
بگشا به شکر خنده لب لعل شکربار
 
در گلشن عالم گل بی خار نباشد
غیر از رخ خوب تو که باشد گل بی خار
 
گر ماه کله دار بود، سرو قبا پوش
تو سرو قبا پوشی و تو ماه کله دار
 
لعلت می جان پرور و خمار تو و من
هم طالب می هستیم و هم طالب خمار
 
روی تو گل تازه و گلزار تو و من
هم عاشق گل هستیم و هم عاشق گلزار
 
هر سال بهار ار چه بسی نغز و نکو بود
امسال نکوتر بود از، پار و، زپیرار
 
عید است و بود مولد مسعود شه کل
هم نام شهنشاه رسل، احمد مختار
 
شاهنشه دین حجت موعود که باشد
بر قافله ی کون و مکان، قافله سالار
 
هم آمر و هم ناهی و هم ناهی و هم صاحب امر است
هم قادر و هم عالم و هم فاعل مختار
 
از یمن قدوم وز پی طوف حریمش
گردیده زمین ساکن و گردون شده دوار
 
آن شمس ولایت که فروغی است از او مهر
شد مه شعبان، بگه نیمه نمودار
 
در طور جهان کرد تجلی چو جمالش
شد شش جهت از نور رخش مطلع انوار
 
آثار جمالش همه جا گشته هویدا
از فیض طلوعش همه کس گشت خبردار
 
نادیده جمالش همه دادند بدو، دل
کردند به نیکویی رویش، همه اقرار
 
بابش زعرب باشد و هستش زعجم مام
آن فخر عرب ذخر عجم نخبه ی ابرار
 
هادی امم، مظهر حق، مهدی موعود
آن قائم غایب، زنظر، واقف اسرار
 
چون جان به تن و عقل به سر، نور بدیده
پیدا است بر غلق و نهان است زانظار
 
یک شمه زاوصاف جمیلش نتوانند
خلق دو جهان یک سره گردند اگر یار
 
سر رشته ی کارم شده از کف، مددی کن
ای در کف فیاض تو سر رشته ی هر کار
 
دیوان «محیط» از شرف منقبت شاه
شد حرز تن و جان و دل و دیده ی احرار
نوبهار فرّخ آمد، نوبت بستان بود
نوبت بوستان و گاه سیر سروستان بود
 
ساحت گیتی عبیر آگین چو صحرای ختن
چون شمیم زلف جانان باد مشک افشان بود
 
هرطرف بینی نظر بر لاله و گل اوفتد
هرکجا پویی گذر بر سنبل و ریحان بود
 
گریه ی ابر بهاری باغ را خندان کند
ابر می گرید از آن رو بوستان خندان بود
 
بر دمید از خاک ساده لاله های رنگ رنگ
رشحه ی از کلک صنع ایزد سبحان بود
 
می رسد از درگه سلطان دین باد بهار
کز شمیم او عبیر آگین مشام جان بود
 
نیمه ی شعبان بود عیدالتجلی و الظهور
زان که میلاد سعیدش نیمه ی شعبان بود
 
شمس گردون ولایت، نور پاک ذوالجلال
کز فروغ وی منور، عالم امکان بود
 
شهسوار عرش خرگه، حاکم رد قبول
که آسمانش گوی آسا، در خم چوگان بود
 
چون خرد در جسم و جان در جسم و بینش در بصر
 
پسش چشم سر عیان وز چشم سر پنهان بود
 
گرچه مستغنی است از برهان وجود اقدسش
شاهد بودش، بقای عالم امکان بود
 
می نیارم مدحتش گفتن که در توصیف او
نطق الکن، عقل درمانده، خرد حیران بود
 
عجز من در وصف ذات او دلیل معرفت
دعوی عرفان ذاتش، شاهد نقصان بود
 
قائم آل محمد مهدی موعود، آنک
از نژاد عسکری و جانشین، آن بود
 
حجت پاینده ی حق، قائم آل رسول
آن که او را ماسوی الله، بنده ی فرمان بود
 
رشحه ای ز ابر عطایش، نعمت خوان وجود
پایه ای از قصر قدرش، گنبد گردان بود
 
عدل او میزان حق است و ولای او صراط
مهر او خلد برین و خشم وی نیران بود
 
می شود گاه قیام او قیامت آشکار
ایمنی آن را بود آن دم که با ایمان بود
 
بی رضای او ندارد طاعت جاوید، سود
با ولای او چه باک از کثرت عصیان بود
 
نیک بخت آن کس که در دیوان محشر چون «محیط»
مدح شاهنشاه دینش زینت دیوان بود
می‌نویسیم که دلدار بخواند ما را
کاشکی نامه‌رسانی برساند ما را
 
چه بگوییم که اعدام صدا آزاد است
می‌نویسیم، قلم منتقم فریاد است
 
بسم‌ربّ‌الْقلم؛ ای آیه‌ی موعود سلام!
از لبِ تشنه‌لبان می‌چکد «ای رود سلام!»
 
اگر از حال دل بی‌خبران جویایی
اگر از بغضِ نگاهِ نگران جویایی …
 
غصه‌ای نیست، به جز غربتِ جان‌فرسایت
نیست غم؛ جز غمِ هجرانِ جوان‌فرسایت
 
چشم‌مان کور شد از بسکه ندیدیم تو را
گوش‌مان کر شده از بس نشنیدیم تو را
 
دل‌مان گوشه‌ای از بی‌خبری‌ها پوسید
لب‌مان نامِ تو را جای قدومت بوسید
 
چه بگوییم، نگفته همه را می‌دانی
نامه‌ای را که نوشته نشده می‌خوانی
 
الغرض؛ بی سپری در دلِ دشمن سخت است
تکیه بر دوستیِ باد سپردن سخت است
 
گرگ‌های دِهِ ما میش، نه؛ چوپان شده‌اند
دُزدهامان جلوی قافله پنهان شده‌اند
 
آنکه اجدادِ تو را تا به پیمبر کشته
روضه در روضه خودش را سرِ منبر کشته
 
لشکرِ بی‌خبران از خبرت می‌گویند
دشمنانِ پدرت؛ از پدرت می‌گویند
 
گرچه خود دشمن عَدل‌اند، ولی می‌گویند
عمروعاصان سخن از عدلِ علی می‌گویند
 
شمرکیشانِ زمان دورِ سرت می‌گردند
کوفیان؛ دور و برِ نامه‌برت می‌گردند
 
جمعه‌ی وصل، در آوار زمان پیر شده
روز موعود بیا؛ آمدنت دیر شده
 
کاش تا خیمه‌‌ی سبزت قدمی پل بزنیم
پیش چشمان ترت حرفِ تغزّل بزنیم …
 
پادشاها! چقدَر دردِ نداری سخت است
بین آبادی خود؛ بی کس و کاری سخت است
 
اشک، شد دانه‌ی تسبیح و زمین را پُر کرد
با چنین سیلِ غمی لحظه‌شماری سخت است
 
وسط لشکری از دشمنِ باران دیده
ابر باشی ولی از ترس، نباری سخت است
 
از سرِ «منتظِرآبادِ ظهورت» بروی
دل به صحرای غریبی بسپاری سخت است
 
در زمینی که به عشقت شده نرگس‌کاری
مثلِ هر جمعه؛ گُلِ اشک بکاری سخت است
 
گوشه‌ی شهرِ چراغان شده از میلادت
سر به دیوار غریبی بگذاری سخت است
 
گر چه حرف از تو دروغی‌ست، که در تکرار است
بینِ ما بی عملان مردِ عمل بسیار است
 
جاده‌ی چشمِ نگاهِ نگران مرطوب است
یوسف از راه بیا؛ شهر پر از یعقوب است
 
جانِ «عَجّل فَرج»؛ ای روح دعا منتظریم
«منتَظَر» با دلِ‌مان راه بیا منتظریم!
قسم به آب..، به روز نخستِ پیدایِش
قسم به باد..، به طوفانِ عاصیِ سَرکِش
قسم به خاک..، به آن کوه‌های بی جنبش
قسم به شعله‌ی خورشید، وقت هر تابش
 
دلیل خلقت ربّانی جهان آمد
بگو به اهل زمین، صاحبَ الزَّمان آمد
 
زبان گشودی و تا عرش ذکر «یارب» رفت
قلم به دست گرفتی، دل مُرَکَّب رفت
نفس کشیدی و بادصبا..، مؤدَّب رفت
دمی که پرده گرفتی ز چهره‌ات..، شب رفت
 
به یُمن طَلعَت رویِ تو می‌کنم خیرات
به آخرین سحرِ آلِ صُبح‌دم صلوات
 
نسیم، عطر تو را هر کجاست، می‌جوید
تو آن گُلی که زمانِ بهار می‌روید
خوشا مشامِ تَری که «وصال» می‌بوید
به قول خواجه‌ی شیرازمان که می‌گوید:
 
«به حُسن و خُلق و وَفا کس به یار ما نرسد
به یارِ یک‌جهتِ حق‌گزارِ ما نرسد»
 
چه یوسفی‌ست که هجرش کشیدنی باشد!
غم فراق ظهورت چشیدنی باشد
چِقَدر ناز نگاهت خریدنی باشد
علی علیِ لب تو شنیدنی باشد
 
به عشق ذکر تو، ذاکر شویم..، می‌چسبد
نجف کنار تو زائر شویم می‌چسبد
 
نیازِ اهل یقین را شکوه ناز، تویی
برای قبله‌ی توحیدیان نماز، تویی
دری که سمت خداوند گشته باز، تویی
قسم به بیتِ خدا، فارس الحجاز تویی
 
به کعبه تکیه بده صبح روز سروری‌ات
سرم فدای دم ذوالفقار حیدری‌ات
 
تمام می‌شود این هجر ناتمام آقا
به احترام تو دنیا کند قیام آقا
فقیر سفره‌ی تو می‌شوم مدام آقا
کریم زاده‌ی نسل حسن، سلام؛ آقا
 
شبیه جد کریمت، سخاوتت علنی است
کرامت تو به قرآن کرامتِ حسنی است
 
کلام نافذ تو واژه واژه بی همتاست
نگاه آبیِ تو بی کرانه‌ی دریاست
فقیر کوی تو بودن عروج هرچه گداست
محبت تو شبیه محبت زهراست
 
شبیه فاطمه پُر دامنه است شوکت تو
چقدر حضرت زهرایی است خصلت تو
 
صدای بانگ اذانِ چهارده معصوم
تپش..، تپش..، ضربانِ چهارده معصوم
ای آخرین جریانِ چهارده معصوم
عزیزِ فاطمه‌جانِ چهارده معصوم
 
تویی که منتقم خون فاطمه هستی
به داستان خداوند، خاتمه هستی
 
برای نوح، دمت ساحلی به دریا شد
مسیح، ذکر تو را بُرد..، کور بینا شد
خلیل با مدد تو بلای بت‌ها شد
ولایت تو عصایی به دست موسی شد
 
شروع نقطه‌ی توحید هر قیام، تویی
رسول‌های اولوالعزم را امام تویی
 
به شعله می‌کشدم آن غم شب‌افروزم
شبیه شمع، سحرهای هجر می‌سوزم
هنوز چشم به فصل وصال می‌دوزم
تویی مُحول الاَحوالِ عید نوروزم
 
نوید آمدن تو پیام امّید است
برای شیعه زمان ظهور تو..، عید است
 
برای قفل ظهورت، کلید بودم کاش
میان لشکر عشق‌ات، شهید بودم کاش
منم همان که به یارش رسید بودم کاش
شبیه شیخِ مفیدت، مفید بودم کاش
 
چقدر دل به هوس‌ها سپرد نوکر تو
به درد فصل ظهورت نخورد نوکر تو
 
برای دفع بلا هر زمان که لازم هست
به سوی لشکر کـُفـّار صد مهاجم هست
هنوز سینه‌ی سنگین من مقاوم هست
میان شاهرگم خون حاج قاسم هست
 
اگرچه رفت علمدار..، این علم برجاست
به روی شانه‌ی ما بیرق خدا بالاست
 
چه سال‌ها که بدون تو بی بهار گذشت
چه هفته‌ها که به ما در فراق یار گذشت
چه روز‌ها که به این عاشق تو زار گذشت
تمام جمعه‌ی عمرم در انتظار گذشت
 
بس است دوریِ از ما..، بس است..، خسته شدیم
به فاطمه قسم آقا..، بس است..، خسته شدیم
 
برای بُردَن نام خوش‌ات دهان برسان
لبی بساز برایم سپس زبان برسان
به دست سینه‌زنِ‌ من کمی توان برسان
مرا به کرببلای «حسین جان» برسان
 
تو را به جان رقیه..، مخواه غم باشم
فقط اجازه بده اربعین حرم باشم
 
چقدر آه کشیدی ز دست این اقبال
غروب روز دهم طبق سُنَّت هرسال
شنیده‌ایم..، تو دیدی چه شد در آن گودال…
همان دمی که ز گریه تو می‌روی از حال؛
 
بهم زند اثر ناله‌ی تو هیئت را
حسین می‌کِشی و می‌کُشی جماعت را
 
رسید نیمه‌ی شعبان..، دلم پُر آشوب است
نگاه کن به دلی کز گناه معیوب است
چقدر گریه به پای فراق مطلوب است
مرا سحر برسانی به جمکران..، خوب است
 
میان مسجد تو روضه ای به پا بکنیم
برای مشک علمدار، گریه‌ها بکنیم
 
خبر رسید به ایمان، ستون دین افتاد
وقارِ بیرق شاهَنشَهی زمین افتاد
امید تشنگیِ خیمه در کمین افتاد
بلند‌مرتبه سقّا ز صدر زین افتاد
 
کسی که چشم ندارد..، کمین خورَد سخت است
کسی که دست ندارد..، زمین خورد سخت است
دلم افتاده در دامی که هجران است تاوانش
نه دارم پای در راهش نه دستی بر گریبانش
 
همان که طلعتش امشب نمایان گشت بر عالم
همان که شد زمین آباد از بوی بهارانش
 
همان که چشمه می‌جوشد به اذن برق چشمانش
همان که موج می آید به رقص از حکم طوفانش
 
همان که آخرین مرد زمان است و ملک روزی
به بالا می‌برد از سفره ی پر فیض احسانش
 
غلام حلقه در گوشم به درگاه همان شاهی
که بهجت ها چو موری خوانده اند او را سلیمانش
 
سلیمان می‌برد حسرت مگر روزی رسد یک دم
در آن چادر که جا دارد شود با فخر دربانش
 
تفاخر میکنم بر آسمان با این غلامی چون
سلاطین رشک می‌ورزند بر جاه غلامانش
 
فضای روز روشن می‌شود از روی رخشانش
به زلف تیره اش شب میشود هر شام حیرانش
 
ز حسن جلوه اش این بس که مه مانده است حیرانش
چه گویم از کمالاتش که خورشید است سوزانش
 
سمن سوسن شقایق یاس نرگس نسترن هر گل
گرفت از باد عطر و باد از طرف گلستانش
 
نمیدانم که عنبر یا که مشک و یا گلاب است این
ولی دانم همه ذرات گردیدند خواهانش
 
غریب و سائلانه پر گرفتم تا سر کویش
خرید و مهربانانه نشاندم بر سر خوانش
 
نمک گیر عطایش گشتم و غافل که یک عمری
شکستم حرمت هم نان او را هم نمکدانش
 
رسیدم تا به جایی که به پاس مهر او باید
هزاران جان ناقابل کنم یکجا به قربانش
 
گرفتم در کف خود دل که می‌گوید تپش هایش
خداوندا رسان بر من هزاران تیر مژگانش
 
فقط تنها همین که سایه دارد بر سر دنیا
اگر عالم فدا گردد نشاید کرد جبرانش
 
چنان خورشید می‌تابد به ذره ذره ی عالم
وَ می‌گردد به گِردش آسمان با کل کیهانش
 
اگر با جوهر دریا نویسم از مقاماتش
نه تفسیرش توان کردن نشاید بود امکانش
 
هزاران دفتر و دیوان نوشتند از ازل شاید
بگویند این همه شاعر یکی از جمع عنوانش
 
نمیدانم چه خواهد کرد با دل جلوه ی رویش
کسی که کرده مجنون عالمی را روی پنهانش
 
هزاران نسخه دارد زخم دل اما یقین دارم
به غیر از او ندارد کس توان از بهر درمانش
 
نشسته کنجی و دست دعا دارد برای ما
جهان هم این دعا دارد رسد این هجر پایانش
 
الا ای منتقم ای وارث تیغ دو دم ،آقا
قسم بر اضطرار زینب و حال پریشانش
 
بیا و انتقام سینه ی مجروح را بستان
که تا جان در بدن داریم ما ، هستیم گریانش
 
بیا تفسیر کن آیات قرآنی که از نیزه
به گوش آمد ولی خواندند دونان نامسلمانش
 
خدایا کن مهیا تا که زهرا آید و گیرد
به دست ساقی بی دست خون از پای چشمانش
این بشارت به دل از غیب بسی میآید
که به یاری جهان دادرسی میآید
                   
رهزنان ره دین را عسسی میآید
مژده ای دل که مسیحا نفسی میآید
                        
که ز انفاس خوشش بوی کسی میآید
 
دوشم این مژده رسید از ملک العرش به گوش
کز غم هجر مکن شکوه و افغان و خروش
   
کاید از پرده برون پادشه برقع پوش
از غم و درد مکن ناله و فریاد که دوش
               
زده ام فالی و فریادرسی میآید
 
نوگل گلشن نرگس که برش گل چون خس
آید از پیش و مسیحا پی یاری از پس
              
شمع رویش سبب گرمی بزم همه کس
ز آتش وادی ایمن نه منم خرم و بس
                   
***موسی اینجا به امید قبسی میآید
 
ای شه دین که به غیر تو دگر یاری نیست
جز تا ما را به جهان سرور و سالاری نیست
     
گرم ماننده بازار تو بازاری نیست
هیچکس نیست که در کوی تواش کاری نیست
             
***هر کس اینجا به طریق هوسی میآید
 
یار در پرده و از پرده برون بس غوغاست
همه کس دلبر نادیده خود را جویاست
      
نقطه دایره کون و مکان ناپیداست
کس ندانست که منزلگه معشوق کجاست
                 
***اینقدر هست که بانگ جرسی میآید
 
خوشدلا خوشدلی شیعه بود در شعبان
که بود مطلع آن ماه هدی نیمه آن
                 
بهر صید دل ما میرسد آن شاه زمان
یار دارد سر صید دل حافظ یاران
                  
***شاهبازی به شکار مگسی میآید
سایه ات هست تا به روی زمین
ای امید جهان چه بهتر از این
 
قدمِ تو محول الاحوال…
نفسِ تو نسیم فروردین
 
چشم ما با تو می شود روشن
زندگی با تو می شود شیرین
 
ای که ماه شب چهاردهم…
در حضور تو می کند تمکین
 
ای که خورشید در مقابل تو…
قرن ها روی خاک، سوده جبین
 
قاب قوسین ابرویت ای نور
بسته بر بام نُه فلک آذین
 
غنچه غنچه ز شوق خندیدند
سوسن و یاس و لاله و نسرین
 
هر گلی که محمدی شده است
شده از مقدَمِ تو عطرآگین
 
هر کجا که تویی بهشت آنجا است
بی خیال بهشت و حورالعین
 
کهکشان تشنه ی کرامت توست
ای رهین تو خوشه ی پروین
 
با تماشای پرچم سبزت
شده پاییز با بهار، قرین
 
ما همه غائب و تویی حاضر
ای امامِ غریبِ پرده نشین
 
موی پر پیچ توست، سوره ی لیل
شهدِ ناب کلام تو والتّین
 
جدّه ات شرحِ سوره ی کوثر
جدّ تو کُنهِ سوره ی یاسین
 
دست تو دست کیست؟ دست خداست
چشم های تو چیست؟ عینِ یَقین
 
شرح توحید ما ولایت توست
ای که آغوش توست حصنِ حصین
 
پرِ پرواز ماست واعتصموا
نخی از شال توست حبلِ متین
 
تا به هرکس نظر می اندازی
می شود همنشینِ علّیین
 
جلوه ی نور در دلِ ظلمات
رحمتی فی السَّماءِ و الاَرَضین
 
پرچمت را که بر می افرازی
بیرق کفر می رود پایین
 
شکرِ بی حد که بود از آغاز
گِلِ ما با محبتِ تو عجین
 
پس اَعوذُ بِرِبِّکَ یا نور
از شیاطینِ در یسار و یمین
 
در مَثَل قابل مقایسه نیست
پر گنجشک با پر شاهین
 
ما اسیر همیشه ی نفسیم
صاحبِ خانه های دل چرکین
 
با دعای فرج بزرگ شدیم
حک شده بر لبانمان آمین
 
ما مسلمان آستان توایم
بهتر از این ندیده ایم آیین
 
سیصد و سیزده نفر عاشق
عاشقان بدون جایگزین
 
در رکاب تواند تا محشر
تا گذرگاه های یوم الدین
 
قسمت این شد که از ازل باشی
بر رکابی پیمبرانه نگین
 
در پی توست حضرت عیسی
تشنه ی یوسف است بنیامین
 
بر سر سفره‌ی تو میکائیل
می نشیند کنار روح الامین
 
هست در کوچه باغ هرچه غزل
شعر ناب تو عاشقانه ترین
 
آسمان دور مانده از دستم
پس برایم کمی ستاره بچین
 
دوستی با تو شادی محض است
بر سر سفره‌ی دلم بنشین
 
از قدیم و ندیم می گویند
دل بی دوست، می شود غمگین
 
کاش هنگام دیدنت در خواب
بر نمی داشتم سر از بالین
 
مایه ی شادی کریمان است
به نوایی اگر رسد مسکین
 
رعد، یعنی زمانِ گریه ی تو
آسمان سینه می زند، سنگین
 
هیچ راهی به جز ظهورت نیست
در نگاهِ دلِ حقیقت بین
 
برگ سبزی برایت آورده
شاعری که نداشت بیش از این…
باز هم عرض ادب ذکر الفبای قلم
می‌دود شور محبت به سراپای قلم
ای خوشا حس من و وسعت رویای قلم
می‌نشیند غزلی تازه به لب‌های قلم
 
که جهان تشنه‌ی حق بود خوش‌آمد مهدی
نور حق شمس فلق بود خوش آمد مهدی
 
شاخه‌ی سبز ولایت به ثمر آمده است
به تماشای رُخَش قرص قمر آمده است
دوره‌ی زمزمه‌ی خوف به‌سر آمده است
چهره‌ی مهدوی از پرده به‌در آمده است
 
می‌تراود به فلک بوی گل از مجلس نور
صلوات آمد و شد نذر گل نرگس نور
 
عرش را یکسره آذین به صفا بست خدا
پر جبریل امین کرد جنون را زیبا
همه شادند که روشن ز جمالش همه‌جا
حسنِ عسکری آقای جهان شد بابا
 
بنویسید زمین باز تجلا دارد
کودک دست حسن جلوه‌ی طاها دارد
 
آمد آن گل که گلستان به جمالش مبهوت
آمد آن حق که دو دنیا ز جلالش مبهوت
آمد آن نور که ایمان به کمالش مبهوت
آمد آن عشق که چشم از خط و خالش مبهوت
 
مهدی فاطمه موعود خدا نور نجات
به جمالش به جلالش به کمالش صلوات
 
سامرا چشم تو روشن که پر از نور شدی
مهو نورانیت چشمه‌ی منظور شدی
غرق لبخند و سرور و غزل و شور شدی
به مبارک سحری عاشق و مسرور شدی
 
سامرا آمدن عید مبارک بادت
مهدی آمد که شود باز شب میلادت
 
بیرق شیعه بلند است که باران بارید
قطره قطره شرف از وسعت ایمان بارید
ابر بر خاطره‌ی دشت پریشان بارید
اشک بر جان هراسان بیابان بارید
 
اهل بیت آینه‌بندان و غزل‌خوان که ز نور
پسر نرجس و فرزند حسن کرد ظهور
 
ای سلام احدیت به تو یا مهدی جان
همه‌ی شوق نبوت به تو یا مهدی جان
رونق شعر ولایت به تو یا مهدی جان
شادی و مهر و محبت به تو یا مهدی جان
 
منتظر بود بشر تا هدف ابراز شود
دری از روضه‌ی جنت به رخش باز شود
 
ای خوش آن لطف که از جانب ایزد باشد
مست گرداند و بی‌وقفه و ممتد باشد
مهرورزی کند و سخت زبانزد باشد
مثل زهرا و علی مثل محمد باشد
 
جلوه کرد آن گل نرگس که جلایی دارد
پای تا سر به خدا رنگ خدایی دارد
 
شکر بی‌حد که خدا فاصله‌ها را برداشت
عرش را زمزمه‌ی غیبت کبرا برداشت
خاک را رایحه‌ی یوسف زهرا برداشت
آخرین میوه شد از باغ تجلا برداشت
 
دلبر و آیت و آیینه‌ی معبود آمد
حجت حضرت حق مهدی موعود آمد
 
عاشقان خوشه‌ی انگور به تاک افتاده
هر که سرمست نشد، سخت هلاک افتاده
چون در آیینه هوای رخ پاک افتاده
از نگاه تر ما اشک به خاک افتاده
 
دست‌ها غرق قنوت و به دعا محتاج است
به صفای سحر کرببلا محتاج است
 
سر سجاده شکستیم که تا کی غیبت
از همه خلق گسستیم که تا کی غیبت
با دل خسته نشستیم که تا کی غیبت
عهد خون با مژه بستیم که تا کی غیبت
 
مژده دادند که از راه، کسی می‌آید
عاقبت منجی فریادرسی می‌آید
 
می‌رسد حجت اثناعشر ان شا الله
ولی عصر و امام بشر ان شا الله
آخرین مرهم زخم جگر ان شا الله
رسد اندوه و غم دل به‌سر ان شا الله
 
ختم گردد به تولای وجودش برکات
با نثار با صلوات و صلوات و صلوات
بهار آمد و عطری به هر دیار زدند
به جای‌جای زمین نقشی از بهار زدند
فرا رسیدن نوروز و موکب گل را
به نغمه جارچیان بهار جار زدند…
به هر کجای در آید نسیم، عطرافشان
مگر که بر نَفَسش بوی زُلف یار زدند
به روی جامۀ سبزی که بر تنش کردند
هزار برگ به پیراهن چنار زدند
هزارها عَلَم سرخ و زرد و آبیِ گل
به این نوید به گلزار و کوهسار زدند…
شکوه موکب میلاد حضرت مهدی‌ست
که بر زمین و زمان این همه نگار زدند
رسید مهدی موعود کز ولادت او
به فرق عشق و وفا تاج افتخار زدند…
 
عصارۀ همه گل‌های احمدی مهدی‌ست
گُلِ همیشه بهار محمدی مهدی‌ست
 
طلایه‌دار سحرگاه نور می‌آید
امیر قافلۀ شوق و شور می‌آید…
گشوده پنجرۀ نور بر زمین و زمان
امام نور که در سال نور می‌آید
امام یازدهم را به شادی و تبریک
مَلَک ز هر طرفی در حضور می‌آید
به منزل دل ویران ما بُوَد نزدیک
طنین قافله کز راه دور می‌آید
ز شوق تابش این آفتاب آزادی
ز ذرّه ذرّه سرود سرور می‌آید
پس از سه روز سفر در عوالم ملکوت
ز میهمانی ربِّ غفور می‌آید
ز غیب یافته اَلواح مهدویّت را
کَلیم عالَم رَجَعت ز طور می‌آید…
بود کریم و همین بس کرامتش که مدام
از او عنایت و از ما قصور می‌آید
 
عصارۀ همه گل‌های احمدی مهدی‌ست
گُلِ همیشه بهار محمدی مهدی‌ست
 
نظام‌بخش جهان و جهانِ جان مهدی‌ست
امام منتقم و صاحب‌الزمان مهدی‌ست
کسی که عدل علی را به معنی اعلی
برای نوع بشر آرَد ارمغان مهدی‌ست
کسی که با کلماتش به ظاهر و باطن
کتاب حُسن خدا راست ترجمان مهدی‌ست
کسی که رجعت والای صالحان زمین
برای یاری او می‌شود عیان مهدی‌ست
کسی که فیض نگاه ولایتش امروز
نگاهدار زمین است و آسمان مهدی‌ست
وجود او همه لطف است و غیبتش همه لطف
کمال لطف خدا بر جهانیان مهدی‌ست…
کسی که زمزمۀ عاشقانه‌اش آرد
نزول بارش رحمت به انس و جان مهدی‌ست…
 
عصارۀ همه گل‌های احمدی مهدی‌ست
گُلِ همیشه بهار محمدی مهدی‌ست…
نام تو دوان کرده به پایت قدمم را
یاد تو روان کرده دوباره قلمم را
با چشم کرم کاش که بسیار ببینی
ناچیزی این عرض ارادات کمم را
هرچند که از برکت میلاد تو شادم
پنهان نتوانم کنم انگار غمم را
گفتند که یار آمده، بایست که امشب
پیدا کنم و سجده بر آرم صنمم را
با اینکه قسم خورده ام از باده ننوشم
واجب شده تا بشکنم امشب قسمم را
 
گل در بر و می در کف و معشوق به کام است
در مجلس ما ماه رخ دوست تمام است
 
ای آمدنت مژده میلاد سحرها
خورشیدی و نور است پیامت به قمرها
ای جان جهان جان دو عالم به فدایت
باید که بیفتند به پاهای تو سرها
قنداقه ات از عرش زمین آمد و دیدند
انقدر ملک آمده بسته است گذرها
قرآن خدایی تو و در حال نزولی
پس شب شب قدر است به فتوای خبرها
دیگر گره ی کار کسی بسته نماند
باز است به شکرانه ی نامت همه درها
 
دنیای خزان دیده! بهار آمده امشب
عطر قدم حضرت یار آمده امشب
 
در حال و هوای شب بارانی هر سال
گرم است سر من به چراغانی هر سال
در کوچه خیابان دلم ریسه کشیدم
دعوت کنمت تا که به مهمانی هرسال
با شبنم اشکم سر راهت گل نرگس
گل کاشته ام من به گلستانی هر سال
پاداش غزل های من این است بیایی
یک مرتبه در جشن غزلخوانی هر سال
هم خنده به لب دارم و هم اشک به چشمم
حالا منم و بی سر و سامانی هرسال
 
می خندم و با دیده ای از عاطفه جاری
می خوانمت ای حضرت باران بهاری
 
آزاد کن این روح زبان بسته ی تن را
تا بال ببخشی غزل خسته ی من را
بگذار که باز از تو بگوییم و بخوانیم
بگذار به وصف تو برانیم سخن را
بارانی و بر راه تو چشمان کویر است
زینت بده با سرو قد خویش چمن را
ای سامره دلتنگ مناجات شب تو
مرهم شوی ای کاش دل تنگ وطن را
خون از غم هجر تو دل سنگ عقیق است
ای نصر من الله! تو دریاب یمن را
 
ای نصر من الله! که فتح تو قریب است
برگرد که در غیبت تو شیعه غریب است
 
چندیست که قلب همگان بی ضربان است
با تو نفس باد صبا مشک فشان است
در حنجره ات داد علی اکبر لیلاست
برگرد موذن! که دگر وقت اذان است
بنگر به تمنای وصال تو یگانه
اشک غمت از هر مژه چون سیل، روان است
ای خسرو خوبان تو به فکر همه هستی
هرچند گدای تو فقط در پی نان است
زخم است دوتا پلک تو از گریه به جدت
گرچه سبب اشک تو یک قد کمان است
 
ای خسرو خوبان نظری سوی گدا کن
باز آ و نصیبم سفر کرب و بلا کن
 
در خانه نشستیم و به یادت ننشستیم
گاهی سر سجاده دعاگوی تو هستیم
از ترس بلا‌ دست به دامان شماییم
در عافیت اما همه پیمانه به دستیم
تو بند زدی قلب ترک خوردهٔ ما را
ما قلب تو را در همهٔ عمر شکستیم
بر غیر تو خود را نسپردیم سپردیم
دل را به همه جز تو نبستیم که بستیم
با این همه ای داروی درد همه عالم
حالا به امیدی سر راه تو نشستیم
 
ای آنکه به هر درد دوایی و شفایی
دنیای بلاییم همه کاش بیایی
براساس گریز به
موضوع گریز :
مناسبت گریز :
براساس سبک شعر
روضه شور واحد تک زمینه رجز خوانی زمزمه جفت نوحه مناجات نامشخص مدح مسجدی سینه زنی واحد سنگین دکلمه دم پایانی واحد تند پیش زمینه سرود سالار زینب حاج ناظم همه جا کربلا راس تو میرود بالای نیزه ها ببینید ببینید گلم رنگ ندارد نوحه سنتی ببینید ببینید گلم رنگ ندارد سیدی ماکو مثلک الغریب غریب گیر آوردنت زبانحال به سمت گودال از خیمه دویدم من دودمه مدح و مرثیه مفاعیل مفاعیل فعول شعر خوانی
براساس قالب شعر
دوبیتی غزل قصیده مثنوی چهار پاره رباعی ترجیع بند مستزاد شعر نو شعر سپید ترکیب بند قطعه مسمط نا مشخص مربع ترکیب تک بیتی مخمس
براساس زبان
فارسی عربی ترکی
براساس شاعر
محتشم کاشانی میلاد عرفان پور امیر عباسی قاسم صرافان محمد مهدی سیار غلامرضا سازگار رضا یعقوبیان علی اکبر لطیفیان قاسم نعمتی اسماعیل تقوایی مرتضی محمود پور حسن لطفی امیر حسین سلطانی محمود اسدی علی انسانی مظاهر کثیری نژاد محمود ژولیده ولی الله کلامی زنجانی میثم مومنی نژاد حسن ثابت جو عباس میرخلف زاده سید حمیدرضا برقعی سید هاشم وفایی سید رضا موید خراسانی محمدرضا سروری یوسف رحیمی احمد بابایی محسن عرب خالقی سید پوریا هاشمی علیرضا خاکساری وحید زحمتکش شهری مهدی رحیمی زمستان حسن کردی روح اله نوروزی مرضیه عاطفی بهمن عظیمی حسین رحمانی میلاد قبایی محسن صرامی رضا آهی رضا تاجیک اصغر چرمی محمد جواد شیرازی مهدی نظری وحید قاسمی وحید محمدی محسن کاویانی مجتبی صمدی شهاب حمید رمی محمد حسین رحیمیان محمد حسن بیات لو امیر روشن ضمیر نا مشخص محمد محسن زاده گنجی امیر ایزدی حسین قربانچه رضا رسول زاده جواد حیدری محمد سهرابی محمد جواد پرچمی سيد مهدي سرخان رضا یزدانی سید مهدی موسوی حسن صنوبری محسن رضوانی سیدجواد پرئی سید محمد جواد شرافت علی سلیمیان محمدجواد غفورزاده (شفق) سید مجتبی رجبی نورآملی حسن بیاتانی عماد خراسانی رحمان نوازنی مسعود اصلانی حافظ محمدرضا آغاسی علی حسنی صمد علیزاده محمد صمیمی کاظم بهمنی مجید تال مهدی قهرمانی احسان محسنی فر شیخ رضا جعفری میثم سلطانی مصطفی صابر خراسانی محمد فردوسی علیرضا قزوه قاسم افرند محمد مهدی عبداللهی محمد خسروی جواد دیندار سعید خرازی علیرضا عنصری حسین میرزایی حسن جواهری مصطفی قمشه ای علامه حسن زاده آملی میثم خالدیان علی زمانیان حسین ایمانی سیدعلی احمدی(فقیر) سید مجتبی شجاع محمد حسین فرحبخشیان (ژولیده نیشابوری) محسن داداشی امام خمینی (ره) فواد کرمانی امیر رضا سیفی احمد اکبرزاده ملا فتح‌الله وفایی شوشتری صدّیقه‌ی طاهره (علیهاسلام‌الله) محمود شاهرخي (م.جذبه) سید محمد رستگار جواد هاشمی (تربت) سید حبیب نظاری غلام‌رضا دبیران محمدحسین علومی تبریزی سعید بیابانکی سعید توفیقی علیرضا لک جواد محمد زمانی آیت الله محمدحسین غروی اصفهانی سید یاسر افشاری محمود کریمی احمد واعظی آیت الله وحید خراسانی حضرت آقای خامنه ای سید الشهدا عبدالجواد جودی خراسانی بهروز مرادی سالک قزوینی رفیق اصفهانی سید رضا حسینی (سعدی زمان) بابافغانی شیرازی تأثیر تبریزی صغیر اصفهانی (ره) وحید مصلحی یاسر حوتی حسین رستمی محمد بنواری (مهاجر) محمد بیابانی علیرضا شریف هادی جان فدا علی آمره حامد تجری مصطفی متولی مجتبی خرسندی علی صالحی علیرضا بیاتانی مهدی رحمان دوست مهدی نسترن سید محمد جوادی سید مهدی جلالی مجتبی روشن روان حامد خاکی سید محمد علی ریاضی احسان مردانی مهدی مومنی مریم سقلاطونی مجتبی شکریان همدانی عارفه دهقانی حسینعلی شفیعی (شفیع) رضا پیروی سعید پاشازاده ناصر حامدی رضا قاسمی حامد جولازاده پیمان طالبی میلاد حسنی امیر حسام یوسفی نوید اسماعیل زاده عباس شبخیز قراملکی (شبخیز) مهدی جهاندار کرامت نعمت زاده علی اصغر حاج حیدری مهدی صفی یاری محمد علی بیابانی محمد امین سبکبار هانی امیر فرجی سینا نژادسلامتی رسول میثمی صباحی بیدگلی وصال شیرازی مهدی پورپاک فاطمه نانی زاده محسن خان محمدی حبیب نیازی مجید لشگری میرزا احمد عابد نهاوندی(مرشد چلویی) آیت الله سیداحمد نجفی(آقاجون) محمد جواد خراشادی زاده ناظرزاده کرمانی سیدجلال حسینی احمد جلالی حسین عسگری علی اصغر کوهکن حجت الاسلام میر تبریزی محسن مهدوی حبیب الله چایچیان رضا فراهانی محمدرضا شمس خاکی شیرازی ابراهیم بازیار عباس احمدی سید محمد اویار حسینی محمد احمدی مرحوم الهیار خان (آصف) جواد قدوسی مجید قاسمی محمد رسولی داوود رحیمی مسعود یوسف پور حیدر توکل فاضل نظری علی ناظمی صفایی جندقی کریم رجب زاده میرزا یحیی مدرس اصفهانی غلامرضا کافی عمان سامانی مهدی محمدی پانته آ صفایی محمد بختیاری حمیدرضا بشیری محمدسعید عطارنژاد پروانه نجاتی نیما نجاری علی اشتری جعفر خونویی رضا دین پرور محمد ظفر سید رضا میرجعفری خوشدل تهرانی مهدی نعمت نژاد محسن راحت حق سجاد محرابی سید فرید احمدی مهدی زنگنه کاظم رستمی روح الله عیوضی علی اصغر ذاکری گروه یا مظلوم امیر حسین حیدری امیر اکبرزاده مهرداد مهرابی سید محمد بابامیری توحید شالچیان نغمه مستشار نظامی رحیم معینی کرمانشاهی سید محمد میرهاشمی امیرحسین الفت غلامحسین پویان احمد علوی فیاض هوشیار پارسیان مرتضی امیری اسفندقه محمدعلی مجاهدی جعفر بابایی(حلّاج) اصغر عرب فرشته جان نثاری سیدمحسن حبیب لورسه محمد علامه صادق رحمانی فرهاد اصغری یاسر مسافر عباس ویجویی عباس عنقا منوچهر نوربخش سیدحسن حسینی محمدجواد باقری محمد ارجمند محمد عظیمی محمدحسین بهجت تبریزی(شهریار) محمدسعید میرزایی مهدی خطاط ادیب الممالک فراهانی محمدعلی رحیمی محمد قاسمی احسان نرگسی رضاپور داریوش جعفری حامد آقایی سید محسن حبیب الله پور مجتبی حاذق محسن حنیفی آرش براری بهنام فرشی هستی محرابی طاها ملکی یاسر قربانی محمد داوری امیرحسین آکار اسماعیل شبرنگ آرمان صائمی علی رضوانی عماد بهرامی عادل حسین قربان امیرعظیمی حبیب باقرزاده حسین محسنات علی اصغر یزدی مجتبی رافعی میثم خنکدار ابراهیم لآلی قاسم احمدی مهدی علی قاسمی پوریا باقری علی اکبر نازک کار نوید اطاعتی فاطمه خمسی مهدی میری مجتبی کرمی محمد دستان علی کاوند مهدی قربانی محمد مبشری محمدرضا رضایی موسی علیمرادی محمدعلی نوری میلاد یعقوبی حسین صیامی مرتضی مظاهری میرزا احمد الهامی کرمانشاهی ناصر دودانگه علیرضا وفایی(خیال) امیر فرخنده حسین واعظی سعید نسیمی محسن غلامحسینی منصوره محمدی مزینان ابراهیم روشن روش سید علی حسینی مرضیه نعیم امینی حمید فرجی امیرعلی شریفی جعفر ابوالفتحی محمد کاظمی نیا امیر علوی رضا قربانی مهدی کاشف امیرحسین محمودپور رضا اسماعیلی حسن فطرس عالیه رجبی رضا باقریان محسن عزیزی محمدرضا ناصری روح الله پیدایی محمد زوار ایمان کریمی مصطفی رفیعی مجتبی قاسمی محمود قاسمی مجید خضرایی یونس وصالی محمود یوسفی ایمان دهقانیا بردیا محمدی مجتبی دسترنج ملتمس محمد مهدی شیرازی محسن زعفرانیه حسین خیریان حامد شریف مهدی شریف زاده ابالفضل مروتی مصطفی کارگر معین بازوند سید جعفر حیدری محسن ناصحی روح الله قناعتیان محمدحسین ملکیان مقداد اصفهانی رسول عسگری عفت نظری سجاد شاکری احمد ایرانی نسب مسعود اکثیری حسن رویت علی سپهری سید امیر میثم مرتضوی سیدمحمد مظلوم حسین رضایی حیران علی مشهوری (مهزیار) علی قدیمی نیر تبریزی فیاض لاهیجی حسین عباسپور محمد بن یوسف اهلی شیرازی جویای تبریزی (میرزا دارا) سید رضا هاشمی گلپایگانی سید علی اصغر صائم کاشانی امیرحسین کاظمی سارا سادات باختر علی اصغر شیری محمد حسین آغولی (ترکی شیرازی) سلمان احمدی وحید اشجع مهرداد افشاری مرجان اکبرزاد محمد-مهدی-امیری شهره انجم شعاع عبدالحمید-انصاری‌-نسب مرتضی-بادپروا محمدرضا-بازرگانی زهرا براتی امیرحسن بزرگی متین زهرا بشری موحد سید-حکیم-بینش فاطمه‌ سادات پادموسوی سعید-تاج‌-محمدی مهدی چراغ‌زاد حامد حسینخانی سیده فرشته حسینی سیدموسی حسینی کاشانی علی‌اصغر الحیدری (شاعر هندوستانی) محمد سجاد حیدری سمیه خردمند ایرج میرزا محسن سیداسماعیلی میرزا محمد باقر صامت بروجردی میرزا حاجب بروجردی (افصح الشعراء) میرزا محمد رفیع (رفیع‌الدین) (واعظ قزوینی) آشفته شیرازی سید وحید حسینی مسعود مهربان مهدی انصاری رضا حامی آرانی سید حسن رستگار محمدجواد وثوقی حمید کریمی اسماعیل روستایی احمد شاکری ابراهیم زمانی محمد کیخسروی محمد جواد مهدوی یاسین قاسمی حسین کریمی مهدی امامی جواد کلهر مجتبی فلاح محمدجواد غفوریان پدرام اسکندری حسن اسحاقی نوید طاهری محمود مربوبی سیروس بداغی میلاد فریدنیا شهریار سنجری رضا ملایی مجید رجبی امیرحسین نجمی عمران بهروج صادق میرصالحیان حجت بحرالعلومی محمدحسین ذاکری رسول رشیدی راد زینب احمدی حامد خادمیان حمیدرضا محسنات حسین اخوان (تائب) محمود شریفی مهدی مقیمی وحید دکامین شهرام شاهرخی فرشید یارمحمدی علی فردوسی رضا شریفی سیدعلی رکن الدین عبدالحسین مخلص آبادی حسین سنگری رضا هدایت خواه مهران قربانی محسن قاسمی غریب سید مصطفی غفاری جم سید مسعود طباطبایی احمد عزیزی حسین زحمتکش حمید عرب خالقی سجاد روان مرد میثم کاوسی رضا مشهدی امیرحسین وطن دوست محمد کابلی محمدهاشم مصطفوی محمد دنیوی (حاتم) علی اکبر حائری محمدرضا طالبی کمیل کاشانی محمدباقر انتصاری مرتضی عابدینی علی حنیفه عبدالرضا کوهمال جهرمی سینا شهیدا مهدی فرجی حسنا محمدزاده سید مصطفی مهدجو علی میرحیدری علی خفاچی حسین ایزدی پرویز بیگلری چاوش اکبری زهرا هدایتی هاشم طوسی (مسلم) نجمه پورملاکی نادر حسینی سجاد شرفخانی علی زارعی رضایی محمدعلی رضاپور سید محسن حسینی مرحوم نادعلی کربلایی ابوالفضل عصمت پرست مجتبی نجیمی مجید نجفی مجید بوریان منش علی علی بیگی سید محسن علوی محمد جواد مطیع ها ناهید رفیعی امیررضا یوسفی مقدم سید علی نقیب ایوب پرندآور نوید پور مرادی علی ذوالقدر سید ابوالفضل مبارز علی شکاری حمید رحیمی انسیه سادات هاشمی محسن حافظی عبدالحسین میرزایی مهدی قاسمی رضا خورشید فرد وحیده افضلی سید محمد حسین حسینی محمد سجاد عادلی مهدی زارعی سید محمد جواد میرصفی یدالله شهریاری امید مهدی نژاد محمد صادق باقی زاده محمد خادم محمدرضا کاکائی سید حجت سیادت مهدی مردانی جواد محمود آبادی حسین شهرابی حامدرضا معاونیان احمد جواد نوآبادی محمد علی قاسمی خادم عرفان ابوالحسنی ظهیر مومنی سید صادق رمضانیان عاطفه سادات موسوی عاصی خراسانی علی محمدی حسین زارع سید مصطفی سیاح موسوی حمید محبی وحید نوری حسین اوتادی هادی ملک پور مهدی کبیری محمدرضا نادعلیان فرشید حقی رامین برومند (زائر) محمدرضا اسدی سجاد زارع مولایی سید امیر حسین فاضلی سید مصطفی حسینی راد محمد رستمی محسن همتی محمود تاری سید واصفی غلامرضا شکوهی کمیل باقری محمد حسین بناریان لیلا علیزاده مهدی حنیفه جواد کریم زاده سید صابره موسوی میرزا محمد تقی قمی (محیط) حاج ملا احمد بن محمد مهدی فاضل نراقی (صفایی) عباس همتی یغما جندقی حامد محمدی محمد جبرئیلی گروه قتیل العبرات فاطمه عارف نژاد
براساس مداح
حاج منصور ارضی حاج محمود کریمی حاج محمدرضا طاهری حاج سعید حدادیان حاج میثم مطیعی حاج مجید بنی فاطمه حاج حمید علیمی حاج حسین سیب سرخی حاج مهدی سلحشور حاج سید جواد ذاکر حاج جواد مقدم حاج عبدالرضا هلالی حاج سید مهدی میردامادی حاج مهدی رسولی حاج حسن خلج حاج مهدی لیثی حاج نریمان پناهی حاج سید رضا نریمانی حاج احمد واعظی حاج حسین طاهری حاج مهدی سماواتی حاج محمد حسین پویانفر حاج سید حمیدرضا برقعی نا مشخص حاج میثم مؤمنی نژاد حاج مهدی اکبری حاج قاسم صرافان حاج مهدی مختاری حاج محمدرضا محمدزاده حاج کاظم اکبری حاج ابالفضل بختیاری حاج محمدرضا آغاسی حاج حنیف طاهری حاج وحید نادری حاج حسین رضائیان حاج امیر عباسی حاج محمد بیابانی حاج سید علی رضوی حاج سید مهدی هوشی السادات نزارالقطری حاج اسلام میرزایی حاج حسین سازور حاج محسن عرب خالقی حاج صابر خراسانی سید رسول نریمانی محمد جعفری ارسلان کرمانشاهی جبار بذری حاج اکبر مولایی حاج امیر برومند حاج محمدرضا بذری حاج حیدر خمسه حاج حسن حسین خانی حاج حسین عباسی مقدم حاج غلامحسین علیزاده حاج حسین عینی فرد حاج مهدی رعنایی حاج مصطفی روحانی حاج روح الله بهمنی حاج امیر کرمانشاهی حاج میرزای محمدی حاج وحید گلستانی حاج سید امیر حسینی علی فانی حاج سید علی مومنی حاج امین مقدم حاج محمد کمیل حاج محمد حسین حدادیان حاج سعید پاشازاده حاج مقداد پیرحیاتی حاج محمد سهرابی حاج محمد فصولی کربلایی حاج فرهاد محمدی حاج ابوذر بیوکافی حاج سید محمد جوادی حاج سید محمد عاملی حاج وحید یوسفی حاج محمد یزدخواستی حاج مجتبی رمضانی کویتی پور حاج محسن صائمی حاج حسین رستمی مرحوم استاد محمدعلی کریم خانی حاج حسین باشی حاج مهدی وثیق حاج شیخ محمد ناصری سید علی حسینی حاج محمد امانی مرحوم محمدعلی چمنی حاج رضا قنبری حاج عبدالله شیران مرحوم استاد سلیم موذن زاده حاج علی اصغر ارغوان مرحوم حاج فیروز زیرک کار سید حسین قاضی سید مهدی حسینی استاد محسن فرهمند حاج احمد عثنی عشران حاج محمد احمدیان حاج صادق آهنگران حاج اکبر نوربهمنی سیدرضا میرجعفری سیدرضا تحویلدار ایمان کیوانی حاج محمدحسین عطائیان حاج حسن شالبافان حاج محمدصادق عبادی حاج علی عرب حاج علیرضا قزوه حاج آرش پیله وری حاج مهدی تقی خانی حاج یزدان ناصری حاج امیرحسن محمودی حاج حمید دادوندی حاج احمد نیکبختیان حاج امیرحسن سالاروند حاج هاشم سالار حسینی حاج ابراهیم رحیمی حاج محمد صمیمی حاج حمیدرضا قناعتیان حاج محسن عراقی حاج محسن طاهری حاج حسین ستوده حاج مهدی دقیقی حاج حسین رجبیه حاج رحیم ابراهیمی حاج حسین فخری حاج صادق حمزه حاج حسین هوشیار حاج حسین جعفری استاد رائفی پور حاج داوود احمدی نژاد مرحوم مرشد حسین پنجه پور حاج سید محمد حسینی حاج هادی گروسی حاج محمدرضا مختاریان حاج حسن کاشانی حاج وحید جلیلوند حاج حیدر منفرد حاج علی مهدوی نژاد حاج مرتضی امیری اسفندقه حاج حسین خلجی حاج وحید قاسمی حاج سید محمود علوی حاج سعید قانع حاج سید جعفر طباطبائی حاج حسین محمدی فام حاج هادی جان فدا حاج علی علیان حاج صادق کریمی حاج محسن توکلیان حاج محمد قربانخوانی حاج حسن رضا عبداللهی حاج مرشد میرزا مرحوم مرشد میرزا حاج مهدی اقدم نژاد شهید حسین معز غلامی حاج حسین رحمانی حاج علی اکبر سلحشور حاج محمد گرمابدری حاج محمد جواد احمدی حاج احمد اثنی عشران حاج جواد ابوالقاسمی حاج محمد مهدی اسماعیلی حاج محسن حسن زاده حاج اکبر بازوبند آیت الله سید محمدحسن طهرانی مجید رضانژاد محمدجواد توحیدی حاج یدالله محمدی مرحوم سید مهدی احمدی اصفهانی حاج محمود گرجی حاج رضا علی رضایی حاج جواد باقری حاج سید ابراهیم طاهریان حاج مسعود پیرایش حاج محمدرضا نوشه ور حاج حسن بیاتانی حاج علی اکبر زادفرج حاج علی جباری حاج علی کرمی حاج سعید خرازی حاج هادی ملک پور حاج حسن عطایی حاج محمد کریمی حاج محمد رستمی حاج جواد حیدری